وی فور یو
2 سال پیش / خواندن دقیقه

ناگفته های ابراهیم میرزاپور قدبلندترین دروازه بان ایران

ناگفته های ابراهیم میرزاپور قدبلندترین دروازه بان ایران

ابراهیم میرزاپور دروازه بان پیشکسوت تیم ملی که در جام جهانی 2006 پرتقال سنگربان ثابت تیم ملی بود گفتگوی جالب و خودمانی از تمام دوران حرفه ای خود انجام داده و ناگفته هایی را بیان کرده است که در ادامه می خوانید.
 بعد از مرحوم ناصر حجازی، اولین دروازه بانی بود که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در جام جهانی به عنوان سنگربان شماره یک در هر 3 دیدار تیم ملی ایران در تورنمنت بزرگ بازی کرد.
 
پسر مؤدب و سختکوش لرستان با وجود مصدومیت از ناحیه زانو در جام جهانی 2006 آلمان برابر مکزیک، پرتغال و آنگولا دروازه بان تیم ملی بود تا اکنون این رزومه را به عنوان افتخار بزرگ در کارنامه دوران ورزشی خود به یادگار گذاشته باشد.
 
محبوب مربیان کروات، ضعف در بازی با پا و کاشته های کنار دروازه، گلر شماره یک و غیرسرخابی تیم ملی از جمله مواردی بودند که در این گفتگو در کنار مباحث دیگر با ابراهیم میرزاپور مطرح کردیم.
 
ابراهیم میرزاپور
 
قصد داریم مروری گذرا بر زندگی ورزشی شما از ابتدا داشته باشیم. دروازه بانی را از چه زمانی و چگونه آغاز کردی؟
 
 ابتدا باید بگویم فوتبال را چگونه و از کجا شروع کردم چون از اول دروازه بان نبودم و بعدها به صورت اتفاقی دروازه بان شدم.
 
یعنی در پست دیگری فوتبال خودت را آغاز کردی؟
 
 بله؛ من ابتدا در پست مهاجم بازی می کردم. از بچگی به دلیل اینکه عمو و دایی من فوتبال بازی می کردند، من هم به سمت این رشته ورزشی سوق پیدا کردم. خاطرم هست اکثر مواقع که مسابقه داشتند من را با خود نمی بردند اما من با هر کلکی که بود و به صورت پنهانی با آنها همراه می شدم و زمانی که در پایان مسابقه من را در آنجا می دیدند متعجب می شدند. من فوتبال را از مدرسه و در مسابقات آموزشگاهی شروع کردم و مهاجم بودم.
 
عملکردت به عنوان مهاجم چطور بود و چه شد که سر از دروازه درآوردی؟
 
 من فوروارد خوبی بودم و در مسابقات مدارس آقای گل هم شدم. در یکی از مسابقات که خیلی هم حساس بود، دروازه بان تیم نیامد و مربی من را درون دروازه گذاشت. برحسب اتفاق با گرفتن یک پنالتی و چندین موقعیت گل طوری گلری کردم که مربی بعد از بازی گفت:«برو لباس دروازه بانی تهیه کن، از این به بعد دروازه بان اول تیم تو هستی.»
 
قد بلند تو شاید یکی از دلایل گلر شدنت بود.
 
 اتفاقا تا 17،16 سالگی قد من بلند نبود و بعد از آن یکدفعه قد کشیدم. اتفاقا زمانی قد کشیدم که دیگر گلر شده بودم و به قد بلند نیاز داشتم. انگار بدنم فهمید و جوابم را داد!
 
فوتبال باشگاهی را از کجا شروع کردی؟
 
 اگر یادتان باشد تمی با نام فجر خرم آباد بود که در لیگ یک حضور داشت. مرحوم ناصر میرزایی که من دروازه بانی و فوتبالم را مدیون ایشان هستم با یک جلسه تمرین من را قبول کرد. تیم خوبی داشتیم و تا آستانه لیگ برتری شدن هم پیش رفتیم که در نهایت به سدی به نام بهمن کرج خوردیم و نتوانستیم صعود کنیم. در آن زمان ما در فجر خرم آباد یک عده جوان بی نام و نشان بودیم و بهمن کرج بازیکنان بزرگی مانند ابراهیم قاسمپور، هادی طباطبایی و علی لطیفی را داشت.
 
ظاهرا فجر خرم آباد سکوی پرتاب تو شد؛ درست است؟
 
 بله. دقیقا همینطور شد. بعد از پایان مسابقات بود که پیشنهادها یکی یکی رسید؛ حتی از تیم های بزرگی مثل پرسپولیس.
 
ابراهیم میرزاپور
 
پس چطور پرسپولیسی نشدی؟
 
 من یک ماه هم با پرسپولیس تمرین کردم و مورد پسند آقای پروین هم قرار گرفتم. باشگاه فجر خرم آباد که من تحت قرارداد با آنها بودم برای رضایتنامه من مبلغی درخواست کرد که آن زمان پول زیادی بود. باشگاه پرسپولیس هم گفت ما تو را می خواهیم منتها خودت با باشگاهت کنار بیا و به این ترتیب نتوانستم پرسپولیسی شوم.
 
در آن مقطع دروازه بان پرسپولیس چه کسی بود؟
 
 داود فنایی گلر پرسپولیس بود که تصادف هم کرده و تازه بهبود پیدا کرده بود و کم کم داشت تمرین می کرد.
 
بعد از منتفی شدن پرسپولیس چه کار کردی؟
 
 در آن مقطع تیم های زیادی من را می خواستند. به چوکای تالش رفتم که مربی اش آقای بهمن صالح نیا بود. ایشان خیلی من را قبول داشتند اما همان مبلغ رضایتنامه باز هم مانع از کارم شد. داشتم ناامید می شدم که پیشنهاد فولاد رسید و آنها قبول کردند که مبلغ رضایتنامه ام را پرداخت کنند و من به فولاد رفتم.
 
در ابتدای کار در فولاد، شرایط برای تو چگونه بود؟
 
 یکی دو سال اول را کم بازی کردم. محمدرضا جونکی زاده و خلف نیسی دروازه بانان اصلی فولاد بود که یکی در میان بازی می کردند و من همیشه گلر دوم تیم بودم تا اینکه در یکی از بازی های لیگ، یکی از آنها مصدوم شد و دیگری محروم. مربیان تیم به دلیل اینکه من در یکی دو فصل گذشته خیلی کم بازی کرده بودم و در شرایط مسابقه قرار نداشتم، حتی می خواستند سنگربان استقلال اهواز را قری بگیرند که نشد. من در آن بازی خیلی خوب ظاهر شدم و چندین موقعیت صددرصد گلزنی را از مهاجمان پرسپولیس گرفتم و تقریبا ستاره تیم شدم. ما بازی را در نهایت با یک ضربه پنالتی باختیم.
 
ظاهرا آن بازی باعث شد تا فیکس فولاد شوی؟
 
 بله؛ بعد از آن در بازی با پاس، فجرسپاسی و به ترتیب بازی های دیگر را به عنوان دروازه بان اصلی فولاد بازی کردم تا اینکه وینکو و فرنو به فولاد آمدند.
 
اتفاقا می خواستیم از این مقطع به بعد بپرسیم. ظاهرا حضور کروات ها باعث رشد و پیشرفت تو در فولاد و تیم ملی شد؟
 
 با آمدن وینکو و البته فرانو شرایط من خیلی بهتر شد. فرانو یک مربی دروازه بانی کاربلد و استثنایی بود. اینکه می گویم استثنایی به هیچ وجه غلو نیست و می توانید از تمامی گلرهایی که با وی کار کرده اند بپرسید. وی یک مدرس هم بود. او در ابتدا که فیزیک من را دید با یک جلسه تمرین فهمید اشکالات تکنیکی فراوانی دارم و از این نظر خیلی روی من کار کرد و می توانم بگویم تازه در آن زمان بود که من اصول دروازه بانی را یاد گرفتم. انگار تازه در کلاس اول ابتدایی ثبت نام کرده باشم.
 
یعنی تا آن موقع از اصول دروازه بانی چیزی نمی دانستی و در لیگ برتر بازی می کردی؟!
 
 ببینید من در ابتدای صحبت هایم گفتم که اول مهاجم بودم و برحسب اتفاق دروازه بان شدم. بعد از آن دیگر ذاتی گلری می کردم نه اینکه آموزش دیده باشم. وقتی با فرانو تمرین کردم تازه فهمیدم دروازه بانی یعنی چه و تا این مدت فقط ورزش می کردم نه تمرین دروازه بانی. د رتمریناتی که ما انجام می دادیم دائما روی هوا بودیم و فقط به طرفین شیرجه می زدیم. کار تکنیکی و اصولی دروازه بانی انجام نمی دادیم.
 
یعنی می توان گفت تمرینات دروازه بانی را از زمان فرانو به شکل اصولی انجام دادی؟
 
 دقیقا همینطور بود. در یک ماه اول تمرین با فرانو آرنج دو دست و هر دو زانویم زخم شد. تازه فهمیدم طرز صحیح شیرجه زدن چگوه است. به همین خاطر و به واسطه تغییر در انجام حرکاتم کلی زخمی شدم. کسانی که مثلا چند سال بود من را ندیده بودند. بعد از تمریناتم با فرانو می گفتند به وضوح تکنیک دروازه بانی ام تغییر کرده است.
 
ابراهیم میرزاپور
 
حالا که صحبت از تکنیک دروازه بانی شد برسیم به یکی از ایرادات تکنیکی که از شما می گرفتند. از بازی با پای شما و ضعف در این آیتم خیلی انتقاد می شد.
 
 این موضوع خیلی من را آزار می داد و قاطعانه می گویم به هیچ وجه بحث تکنیک نبود. من قبول دارم کاشته های کنار دروازه را خوب نمی زدم و بازی با پای خوبی نداشتم اما اصل قضیه بدنی بود تا تکنیکی. آن مصدومیت قدیمی در تمام دوران بازی من از نظر فنی کارم را تحت تاثیر قرار داده بود و هر چه می گذشت بدتر هم می شد. من از نظر بدنی مشکل داشتم و سال ها با درد زانو بازی کردم و به جای حل قطعی این مشکل دائما راه حل های مقطعی انتخاب می کردم.
 
این مصدومیت از کجا شروع شد؟
 
 زمانی که در فجر خرم آباد بودم در بازی با سپیدرود رشت در یک صحنه با مهاجم این تیم برخورد کردم. پای مهاجم سپیدرود به شدت به زانوی من برخورد کرد، به شکلی که صدای عجیبی داد. درد تمام وجودم را گرفت، به شکلی که نتوانستم ادامه دهم و به مربی گفتم تعوضیم کند. بازی خیلی حساس بود و بعد از تعویض مربی مان با ناراحتی گفت:«چرا ادامه ندادی؟!» من هم در جواب گفتم نمی توانستم روی پایم بایستم. خلاصه اینکه همان برخورد باعث آسیب دیدگی جدی رباط پای راستم شده بود.
 
برای رفع این مصدومیت چرا کاری نکردی؟
 
 در آن مقطع مثل الان کلینیک های پزشکی پیشرفته نبودند. ما به فیزیوتراپ مراجعه می کردیم و وی هم بعد از معاینه پای من را گچ گرفت. الان فهمیدم که این کار بدترین کار ممکن برای یک رباط آسیب دیده بوده است! همان قضیه باعث شد تا این لحظه که با شما صحبت می کنم، رباط پایم مشکل داشته باشد.
 
بعد از آن چرا اقدامات لازم را انجام ندادی؟
 
 ببینید من تجربه کافی نداشتم. به درست یا غلط در تیم هایی بودم که همیشه با آمپول یا آب درمانی شرایط بازی پیدا می کردم و ادامه می دادم که این درست نبود. هر چقدر هم که جلو می رفتیم نیاز تیم ها به من بیشتر می شد و این راه حل های مقطعی برای درمان هم ادامه پیدا می کرد. همین پارسال بود که برای درمان قطعی به یک فیزیوتراپ خوب مراجعه کردم. باور کنید نزدیک بود کتک بخورم!
 
به چه دلیل؟
 
 پس از اینکه عکس های زانویم را دیدم و معاینهام کرد و حرف هایم را شنید، با تندی و پرخاش به من گفت تو دیوانه ای!
 
مگر چه گفتی؟
 
 اول که عکس زانوهایم را دید پرسید مطمئن هستی که این عکس زانوهای پدربزرگت نیست؟! بعد دست به زانویم که زد با وحشت گفت تو اصلا رباط نداری و راجع به مصدومیتم توضیح خواست. زمانی که گفتم از کی دچار این وضعیت شدم و چگونه ادامه دادم سرم فریاد کشید و گفت باید 10 سال قبل جراحی می کردی نه حالا. با این زانو نمی شود راه رفت، تو چطور فوتبال بازی می کردی؟!
 
ولی کسی این موضوع را نمی دید و همه کاشته زدن های ضعیف تو را می دیدند!
 
 متاسفانه همینطور بود. من به خاطر درد نمی توانستم ضربه بزنم. سریع زانویم خالی می کرد. بیشتر، توپ را برمی داشتم و با دست پرتاب می کردم. ضعف ابراهیم میرزاپور به خاطر درد بود نه اینکه بلد نباشم شوت بزنم. این درد حداقل 40 درصد از تمرکزم را می گرفت. یک دروازه بان هنگام خروج روی توپ های ارسالی باید صددرصد تمرکز داشته باشد اما من وقتی خروج می کرد، روی هوا 50 درصد تمرکزم به این بود که چطور فرود بیایم که زانویم نپیچد! مردم اینها را نمی دانستند.
 
در زمان جام جهانی وضعیت پایت چطور بود؟
 
 افتضاح! 10 روز قبل از جام جهانی ضربه ای به توپ زدم که زانویم خالی کرد. هر وقت اینطور می شد حداقل تا سه روز ورم می کرد. بعد که ورم می خوابید سه روز هم باید مدارا می کردم و نرم می دویدم. حالا ببینید که در حد فاصل 10 روز چطور خودم را به بازی رساندم.
 
قبول داری که خیلی هم محبوب نبودی؟
 
 خیلی محبوب نبودم اما خدا را شکر در زمان بازی های تیم ملی حمایت می شدم. دلیل اینکه به اندازه یک دروازه بان تیم ملی با سابقه بازی در جام جهانی محبوبیت پیدا نکردم دقیقا مربوط به تیم باشگاهی ام می شود. من اگر حتی یک نیم فصل در یکی از دو تیم پرسپولیس یا استقلال بازی می کردم 10 برابر محبوبیت بیشتری نسبت به آنچه داشتم پیدا می کردم. من یکی از گل های تاریخی لیگ را زدم. اگر گلر یکی از این دو تیم بودم، گلم به ذوب وآهن و آرمناک پطروسیان تا همین حالا تیتراژ برنامه های ورزشی تلویزیون بود!
 
چرا هیچ وقت در یکی از این دو تیم بازی نکردی؟
 
 باید اعتراف کنم که یکی از اشتباهاتم این بود که هیچ وقت در یکی از دو تیم پرسپولیس و استقلال بازی نکردم. از وقتی در فولاد مطرح شدم هر سال از این دو تیم پیشنهاد داشتم. برایتان که گفتم حتی قبل از فولاد با پرسپولیس تمرین کردم که ماجرای مبلغ رضایتنامه مانع از این کار شد. بزرگترین اشتباهم البته بعد از جام جهانی بود که از هر دو تیم پیشنهاد جدی داشتم.
 
ابراهیم میرزاپور
 
پس چرا به یکی از این دو تیم نرفتی؟
 
 من بعد از جام جهانی جراحی کردم و مدتی دور بودم. برای شروع مجدد به استیل آذین رفتم تا با آمادگی لازم به لیگ برگردم. در بازگشت به لیگ برتر بهترین فرصت بود تا به یکی از این دو تیم بروم که من ترجیح دادم با سایپا قرارداد ببیندم. هم آن تصمیم و هم در تمام مدتی که در فولاد بودم و از این دو تیم پیشنهاد داشتم به دلایلی مشترک از آن صرفنظر کردم.
 
چه دلایلی؟
 
 از همبازیانم در تیم ملی که عضو این دو باشگاه بودند، دردسرهای بازی در سرخابی ها را شنیده بودم. از ماجرای بد پول دادن تا حاشیه های وحشتناک. من بیشتر به دلیل حاشیه ها بود که همیشه ترجیح می دادم در این دو تیم بازی نکنم. من ذاتا آدم آرامی هستم و از جنجال و هیاهو دوری می کنم. در فولاد جایگاه خوبی داشتم و دروازه بان اول تیم ملی هم بودم و پول بیشتری هم نسبت به پیشنهادهای پرسپولیس و استقلال می گرفتم. محیطم هم کاملا آرام و به دور از تنش بود. دلیلی نمی دیدم که از این محیط آرام به فضایی پر حاشیه بروم؛ ولی اعتراف می کنم باید این ریسک را می کردم.
 
برخورد هواداران این دو تیم با تو چگونه بود و آیا پیش می آمد که تو را هم هو کنند؟
 
 انصافا در زمان بازی های تیم ملی، هواداران پرسپولیس و استقلال به من لطف داشتند و همیشه حمایت و تشویق آنها را داشتم اما در بازی های باشگاهی ماجرا فرق می کرد؛ چرا که من دروازه بان تیم رقیب آنها بودم. تنها یک بار اتفاق افتاد که خیلی اذیتم کردند.
 
ماجرایش چه بود؟
 
 قضیه به زمان حضورم در سایپا برمی گردد. ما با پرسپولیس بازی داشتیم و رقابت شدیدی هم وجود داشت. ما در آن بازی از پرسپولیس جلو بودیم و این مسئله هواداران پرسپولیس را ناراحت کرده بود. در آن روز من بازی خیلی خوبی انجام دادم و بارها موقعیت گلزنی را از مهاجمان پرسپولیس گرفتم و این هم باعث عصبانیت بیشتر آنها شده بود تا اینکه داور یک ضربه پنالتی به نفع پرسپولیس اعلام کرد. پنالتی را محسن خلیلی زد و من آن را مهار کردم. خب طبیعی بود که به خاطر آن خوشحالی کنم. خوشحالی من باعث شد تا بیست الی سی دقیقه آخر بازی را بد و بیراه بشنوم. باور کنید در آن بازی به اندازه کل فوتبالم ناسزا شنیدم و هو شدم. دلیل اش هم فقط شادی من بعد از مهار پنالتی محسن خلیلی بود.
 
واکنش تو چه بود؟
 
 هیچ واکنشی نشان ندادم و تا آخر بازی فقط تحمل کردم. بعد از آن بود که آقای کوشا مدیرعامل سایپا و آقای مایلی کهن سرمربی تیم به خاطر صبر و بردباری، از من تقدیر کرد.
 
در تیم ملی هم پیش آمد که تو را هو کنند؟
 
 خوشبختانه این اتفاق نیفتاد. فقط یک بار در روزی که رییس جمهور به تمرین آمد یک تماشاگر برای من حاشیه ای درست کرد که آن هم رفع شد.
 
ماجرا چه بود؟
 
 قرار بود به تمرین برویم که یک تماشاگر در کمپ تیم ملی جلو آمد و با بی ادبی تمام هر چه خواست به من گفت. من هم با او برخورد کردم. او رفت و موضوع را به همراهان رییس جمهور گفت و اینکه من به عنوان دروازه بان تیم ملی به او فحاشی کرده ام که دقیقا برعکس ماجرا را گفته بود. وقتی آقای احمدی نژاد سر تمرین آمدند از من پرسیدند که ماجرا چه بود و من هم اصل قضیه را گفتم.
 
ابراهیم میرزاپور
 
ظاهرا گریه هم کرده بودی!
 
 چند وقت بود فشار زیادی روی من بود. دلم پر بود و دیگر طاقت نیاوردم. بغضم ترکید و گفتند در حوزه کاری من هم از این دست نامهربانی ها زیاد است و من را به آرامش دعوت کردند.
 
تو هم که همه پنالتی ها را گل خوردی!
 
 اتفاقا بعد از آن خیلی از مطبوعات نوشتند که من از عمد گل خوردم. باور کنید که همه سعی خود را کردم که یکی از آن پنالتی ها را بگیرم اما نشد! همه پنالتی ها را جهت رفتم اما فکر نمی کردم ایشان آنقدر دقیق در زاویه و محکم پنالتی بزنند! اولی و دومی را که خودم قدری دست کم گرفته بودم ولی دوتای بعدی را هم آنقدر دقیق و محکم زدند که نتوانستم بگیرم!
 
در مورد رابطه ات با مربیان کروات هم حرف و حدیث زیاد بود؛ خودت توضیح می دهی؟
 
 در طول سالیانی که بازی می کردم برای من که همیشه از حاشیه و جنجال دوری می کردم کلی حاشیه درست کردند که البته من جوابی نمی دادم. می گفتند من به مربیان کروات پول می دهم که در تیم ملی فیکس هستم؛ در صورتی که من قبل از حضور بلاژویچ و برانکو به تیم ملی دعوت شدم. بعد هم به من ربطی نداشت که مثلا فردی به جای استفاده از فرصت به دنبال مسائل حاشیه ای می رفت و از تیم ملی دور می ماند. من سرم به کار و تمرینم بود و با توکل به خدا حقم را گرفتم. بیشتر از این هم ضرورتی نمی بینم که توضیح بدهم.
 
از طرف مربیان کروات تیم ملی حمایت خاصی از تو صورت می گرفت؟
 
 آنها انسان های منضبطی بودند و به رفتار بازیکن خیلی اهمیت می دادند. چیرو به من اعتقاد داشت و نظم و انضباط من در کنار تلاشم را می دید. برانکو هم از زمان چیرو من را می شناخت. نه عاشق چشم و ابروی من بودند و نه مسئله خاص دیگری در میان بود. من در تیم ملی مزد زحمات و تلاشم را گرفتم. در تیم ملی هم فقط یک نفر بود که همیشه از من حمایت می کرد و من بعد از خدا او را داشتم که اگر نبود شاید نمی توانستم در این سال ها دروازه بان تیم ملی باشم.
 
چه کسی را می گویید؟
 
 او یک انسان کامل است که همیشه برایم یک برادر دلسوز و واقعی بوده. علی دایی به حق دارد نان دلش را می خورد و این همه افتخار به خاطر انسانیت اش بوده که خدا به او عطا کرده است. او می دید من کاری به کسی ندارم و فقط و فقط تمرین می کنم. مثل یک برادر بزرگتر حمایتم می کرد. خوشبختانه علی دایی آنقدر از نظر مالی تواناست که کسی نمی تواند بگوید من به او پول می دادم که هوایم را داشت!

هر آنچه میخواهید در اینجا بخوانید
شاید از نوشته‌های زیر خوشتان بیاید
نظر خود را درباره این پست بنویسید ...

منوی سریع