نیاز به توجه کردن در همه ی ما وجود دارد
نیاز به توجه در همه سنین وجود دارد:“ بابا، مامان، به من نگاه کنید! ” همه ی ما چنین درخواستی را از جانب کودکان مان شنیده ایم، چه، هنگامی که در پارک بازی می کنند یا در خانه هستند؛ و این درخواست را نامناسب یا ناسالم تلقی نمی کنیم. ولی اگر این حرف را از زبان یک بزرگسال بشنویم، احتمالا واکنش مان کاملا متفاوت خواهد بود.
معمولا درخواست توجه کودکان را امری بدیهی می دانیم. بسیاری از مادرها و پدرهای خسته که دیر وقت به خانه بر می گردند، برای آن که بتوانند توجه و محبت مورد نیاز کودک شان را تامین کنند، تا آن جا که می توانند درون خود به دنبال کمی انرژی و حوصله می گردند. ولی وقتی رشد می کنیم و بزرگسال می شویم، چه بر سر این نیاز می آید؟ پاسخ این است:هیچ چیز تغییر نمی کند. نیاز اساسی انسان به توجه هم چنان باقی می ماند، اگرچه متاسفانه، بیش تر بزرگسالان این نیاز درونی خودشان و دیگران را نادیده می گیرند.
همه به توجه کردن نیاز داریم
همه ما، به عنوان انسان، دارای گیرنده های درد هستیم که به یادمان می آورند باید تقریبا همه ی نیازهای (زیستی ) بیولوژیک مان را برطرف کنیم. در پاسخ، ما نیز برای اطمینان از مرتفع شدن این نیازها، برای خودمان آیین ها و تشریفاتی به وجود آورده ایم. ما قواعد و تشریفاتی برای خوردن و خوابیدن ایجاد کرده ایم، و حتی برای دفع مواد زائد از بدن مان اتاقی مخصوص ساخته ایم. معمولا وقتی برنامه های روزمره مان به هم می خورند ناراحت و عصبی می شویم، و در این شرایط از خود می پرسیم آیا نیازهای مان مرتفع شده اند یا خیر. آیا تاکنون پشت ترافیک سنگین، به شدت احساس ادرار کرده اید؟ در این حالت، بدن تان به سرعت نیازمند گفتگو و برقراری ارتباط با دیگران می شود.
نیاز به توجه کردن در همه ی سنین است
بنابراین اگر گیرنده های درد دائما ما را به سمت برطرف کردن نیازهای اساسی مان رهنمون می کنند، پس در این میان، گیرنده های توجه کجا هستند؟ چنین گیرنده ای وجود ندارد. بهترین گمانه زنی برای یافته دلیل این مسئله این است که شاید همه ی ما به عنوان “ شکارچی و گردآورنده ” در سراسر تاریخ طولانی مان، به گیرنده ی توجه نیاز نداشتیم. بیش تر قبیله ها در تاریخ احتمالا آن قدر کوچک بودند که تقریبا همه ی اعضای آن یکدیگر را می شناختند. افراد قبیله دائما کنار یکدیگر حاضر بودند، و به آسانی نیاز به توجه را از جانب یکدیگر تشخیص می دادند، بنابراین به طور طبیعی یکدیگر را کمک و پشتیبانی می کردند. در جهان امروز، حتی درون خانه ّهای مان نیز بسیار از یکدیگر فاصله گرفته ایم. ولی بدن های مان برای زندگی در اتاق های محصور طراحی نشده اند؛ اتاق هایی که درون آن ها حتی صدای ناغافل کوبیدن در هم می تواند به عنوان یک تهاجم و تعرض تلقی شود.
پس، نیاز به توجه و تعریف توجه چیست؟ جرج برنارد شاو گفته است، “نفرت متضاد عشق نیست، بلکه بی تفاوتی متضاد عشق است . ” به عبارت دیگر، رد و بدل شدن انرژی میان موجودات بشری در گروی وجود عشق است. در خصوص نیاز انسان به توجه پژوهش هایی فراوان و کاملا قانع کننده به عمل آمده است. نرخ ابتلا به بیماری های قلبی و عروقی در میان آدم هایی که به دیگران احساس ارتباط و تعلق می کنند، بسیار کم تر است و بیش از دیگران می توانند از حمله ی قلبی جان سالم به در ببرند؛ کارمندانی که مورد تحسین مافوق شان قرار می گیرند، نسبت به دیگران سازنده تر و سالم تر هستند.
نه تنها توجه یکی از اجزای ضروری سلامت جسمانی است، بلکه برای نزدیک ترین روابط مان نیز بسیار حیاتی است. جان گاتمن نشانه های موفقیت عشقی را برای بیش از 20 سال مورد بررسی قرار داده است. آن چه آثار وی را بسیار خارق العاده کرده، پیش بینی های وی است که با دقت بیش از 90 درصد می توانند، احتمال دوام ازدواج را تا بعد از سال چهارم بر اساس دو نشانه ی کلیدی ارزیابی کنند – این دو نشانه ی کلیدی عبارت هستند از، زوج ها چگونه با مشاجره ها و دعواها کنار می آیند، و آن ها چگونه نیاز به توجه را در یکدیگر برطرف می کنند.
این که توجه و مشاجره از الگوهایی یکسان پیروی می کنند، مسئله ای منطقی و طبیعی است. میان دو نفر که با هر شکل ممکن روابطی نزدیک با یکدیگر دارند، به طور طبیعی مشکلات چالش برانگیز به وجود می آید. با وجود این، اگر دائما توجهات مثبت میان شان رد و بدل شود، هر یک از طرفین مشتاق می شوند برای برگشتن به روزهای خوب و دوست داشتنی و حل مشکلات، تمام تلاش شان را به عمل آورند. از سویی دیگر، آن هایی که نمی توانند به آسانی توجهات مثبت را بین خود رد و بدل کنند، ممکن است ناچار شوند بی خود و بی جهت روز به روز مشاجرات شان را شدیدتر کنند، زیرا بدن شان می خواهد از تنها فرصتی که در هنگام مشاجره ی طرفین به دست می آورد، نیاز به توجه را در خود برطرف کند. بدن آن ها صرف نظر از دردناک یا سمی بودن این توجه، از این فرصت برای رفع نیاز خود استفاده می کند.
دومین نشانه ی موفقیت در رابطه، میزان و نوع توجهی است که طرفین با یکدیگر رد و بدل می کنند. در مورد زوج های موفق، نسبت روزانه ی توجه مثبت به توجه منفی در روزهایی که هوای رابطه شان ابری است، 5 به 1 است، و در روزهایی که هوای رابطه شان گرم و عاشقانه است، این نسبت 20 به 1 می شود. این نسبت برای زوج هایی که در آستانه ی طلاق هستند، 1 به 1 است. چگونه زوج ها می توانند در رابطه شان به نسبت 20 به 1 برسند؟ این هدف با افزایش تعداد شمع های میز شام، مسافرت ها، هدیه ها، یا خرج پول های زیاد محقق نمی شود. رسیدن به این هدف صرفا از طریق مادی و مالی غیرممکن است.
در عوض، لحظه هایی مهم و سرنوشت ساز وجود دارند، که باید از آن ها استفاده کرد. وقتی مثلا همسرتان در طول روز با شما تماس می گیرد، آیا صدای تان پشت تلفن گرم و پرانرژی است، یا به گونه ای صحبت می کنید که گویی شما را از انجام کارهای مهم تر باز داشته است؟ و در این میان، اگر یکی از همکاران و کارمندان وارد اتاق تان شود، آیا برای آن که توجه کامل تان را به آن ها معطوف کنید، تلفن را قطع می کنید؟ فرض کنید فرزندتان قرار دندان پزشکی داشته باشد، یا با یکی از دوستان اش دعوا کرده باشد؛ آیا هنگام صحبت کردن با همسرتان می توانید این مسائل را به یاد بیاورید و در موردشان خبر بگیرید؟ همین لحظات به ظاهر کوچک و غیر مهم – همین تشریفات مثبت و امور روزمره – هستند که می توانند نیاز متقابل را به توجه برطرف کنند؛ و البته، همین کارهای کوچک، قوی ترین نشانه های موفقیت در رابطه تلقی می شوند.