من دو تا دوست داشتم که زیاد تو روابط مقید نبودن تو خیابون سوار ماشین پسرا میشدن واسه دور دور و... منم اون اوایل خیلی میگفتم خطرناکه سوار نشید این حرفا ولی گوششون بدهکار نبود و ادامه میدادن یه بار این
بیشتر خاطراتم محو شدن یادمه سال آخر با یکی از دوستام دوتایی درس میخوندیم، اون قبلش میخوند چون من خوب توضیح میدادم و نکته ها رو از دل متن درمیاوردم میومد باهم بخونیم من کاملا شب امتحانی بودم یعنی کتاب
خواندن 19 دقیقه
برای دسترسی به تمامی امکانات به اکانت خود وارد شوید