کیانوش دل زنده
چکیده:
“مسئله خشونت” یهودی بی گمان مهمترین محور مباحث سیاسی، اجتماعی و تاریخی ما و جهان معاصر است. گرچه طرح کلی بحث در حوزه دین و یا سیاست خارجی قرار دارد و مرز مشترک جغرافیای با فلسطین اشغالی وجود ندارد و نیز اقلیت محدود یهودی در ایران وجود دارد اما تجربه جنگ غزه و خشونت عریان اعمال شده در این جنگ باعث شده است تا بازار این بحث در چند سال اخیر رونقی بی سابقه بی یابد، اگرچه مکتوبات ارائه شده بیشتر در حوزه های سیاست خارجی یا جامعه شناسی سیاسی است اما در این مقاله سعی شده است ضمن استفاده از آن ها سویه جدیدی برای طرح این بحث در حوزه اندیشه بگشاییم.
به گمان می توان، جوهرِ خشونت یهودی را به رغم تفاوت های موجود در شاخص های مطالعاتی در گفتمان اندیشه محور در ذات و بستر اندیشه یهودیت جستجو کرد. به همین خاطر، ابتدا سعی می شود مرادمان را از خشونت مشخص کنیم. تا در بستر فرضیه طرح شده موجبات تکوین و توزیع خشونت در دین یهود را روشن سازیم و توضیح دهیم چگونه “تک وارگی” موجود در دین یهودیت و تشویق تضاد میان من و دیگری، موجبات خشونت را به شکل عریان تر و مضاعف تر فراهم می آورد. فرضیه طرح شده از این قرار است که «تشدید تضاد میان من و دیگری ، ضمن تحذیف تعامل و ترویج تقابل، خشونت را عریان تر و مضاعف تر می سازد.» بلکه حتی، بستر دین یهود و فلسفه وجودی مستتر در آن هسته وجودی خود را از تکوین و تسریع خشونت می گیرد. به نحوی که « تحمیل هویتی انحصاری یا تکواره، غالباً مایۀ اصلی هنر ستیزجویی است که عامل ایجاد اختلافات فرقه ای است.» (آمارتیاسن،۱۳۸۸ : ۲۲) روشی که در این مقاله آن را پی می گیریم روشی “انتقادی”می باشد. روشی که به ما کمک می کند تا به این سوال اصلی پاسخ دهیم؛ آیا فلسفه وجود یهودیت از خشونت گرفته می شود؟ اسلاوی ژیژک متفکری است که در سال های اخیر به شدت توسط لابی یهود محکوم می شود، نظریه پردازی او دربارۀ خشونت باعث شده است تا به واسطه نظریات او شاخصی مناسبی داشته باشیم تا یهودیت را در نگاه او نقد کنیم.