کسی که شاید بیش از هر اندیشمند دیگر در این دوران عجیب می تواند به ما کمک کند.
ما در جست و جوی شکل دیگری از زندگی هستیم، چون از وضعیت کنونی خود نمی توانیم بهره بگیریم. ازآنجایی که استعداد درونی خویش را نمی شناسیم، به بالاتر چنگ می اندازیم، اما از این اصل غافلیم که اگر بر چوب های بلند هم بایستیم، باز هم باید با پاهای خود قدم برداریم و اگر بر بالاترین جایگاه ممکن بنشینیم، بازهم بر روی نشیمنگاه خویش قرار خواهیم گرفت. از کتاب «تتبعات»
به این ترتیب مشاهده می کنید که می توان گنجینه ای برگزید که هیچ کس نتواند بدان آسیبی برساند و می توان آن را در مکانی پنهان نمود که نه هیچ کس را بدان راه باشد، نه کسی بتواند آن را افشا نماید و تنها برای خودمان حفظش کنیم. اگر بتوانیم باید همسر، فرزند، اموال و از همه بالاتر سلامتی داشته باشیم، اما نباید چنان بدان ها وابسته شویم که شادیمان منوط به ایشان باشد. باید مکانی، در پشت محل کسب تنها برای خود داشته باشیم، آن جا را کاملا به خود اختصاص داده و در آن آزاد بوده و پناهگاهی برای خلوتمان باشد. در آن جا باید معمولا باب کلام درباره ی نفسمان باشد، با خودمان باشد و چنان باید صمیمی باشد که هیچ امر و ارتباط خارجی را در آن راهی نباشد؛ در این مکان باید چنان سخن گفته و بخندیم که گویا همسر، فرزند، اموال، دوست و پیشخدمتی نداریم، تا به هنگام از دست دادن ایشان، زندگی بدون آن ها برایمان تجربه ی جدیدی نباشد. ما روحی داریم که قادر است بر خویشتن بازگردد، می تواند با خود همراهی کند؛ علاوه بر این قادر به حمله، دفاع، دریافت و اعطا است. از کتاب «در باب خلوت گزینی»
رهایی از هراس مرگ
با وجود چنین نمونه های عادی و پرتکراری که از جلوی چشمانمان می گذرد، چگونه می توانیم خودمان را از اندیشه ی مرگ خلاص کنیم، از این فکر که مرگ در هر لحظه گریبان ما را گرفته است؟
تصور می کنم نتیجه همیشه یکسان است. این که چگونه باید به آسایش و فراغت خیال دست یافت. اما مردم همیشه در پی یافتن راه حلی مناسب نیستند. اغلب آن ها فکر می کنند که با تغییر اشتغالات فکری خود، از قید آن ها رها شده اند. اداره ی یک خانواده به اندازه ی اداره ی تمام جامعه عذاب آور است. هر کجا که نفسمان کاری برای انجام می یابد، تماما بدان مشغول می شود. شاید تکالیف خانوادگی [در مقایسه با وظایف دولتی] از اهمیت کمتری برخوردار باشند، اما کمتر از آن ها مزاحم نیستند. به هر حال، با رها کردن خویش از محکمه و بازار، نمی توانیم خود را از عذاب مسئولیت های زندگی خود رها نماییم: این خرد و حکمت است که اندوه را با خود می برد، نه مکانی که باعث می شود با وسعت نظر بیشتری به دریا بنگریم. از کتاب «در باب خلوت گزینی»
زندگی از نقطه نظر یک گربه
اجازه دهید آن مقایسه های طویل فی مابین زندگی و زندگی فعالانه را به کناری نهیم؛ و همین طور آن مثل معروف که برای توجیه حرص و جاه طلبی به کار می رود «ما تنها برای خویش پا به جهان نگذاشته ایم بلکه برای سعادت عموم مرد خلق شده ایم.» بیایید به کسانی اشاره نماییم که جرأت مشارکت در پایکوبی را داشته اند. بگذاریم ایشان ضمیر خود را آشکار کرده و به مرتبت خویش اقرار نمایند، زیرا تمام نظامات و کشمکش های سوداگرانه ی جهان در برابر کسب منفعت شخصی از سعادت عمومی، حقیر و بی ارزش است. طرق شریرانه ای که انسان ها برای ترقی در عصر و زمانه ی ما به کار می برند، آشکارا نشان از این دارد که اهدافشان چندان ارزشمند و والا نیست. بگذارید به جاه طلبی بازگردیم که خود ذوقی برای خلوت گزینی به ما می بخشد، به چه دلیل این جاه طلبی بیش از هر چیز دیگری، از معاشرت گریزان است؟ آیا در پی یافتن چیزی بیش از فضایی جهت گشودن دست هایش است؟ از کتاب «در باب خلوت گزینی»
او در خانه ی خودش، این تجربه ی جایگزین کردنِ نقطه نظرها را حتی فراتر نیز برد. «مونتنی» می نویسد:
وقتی با گربه ام بازی می کنم، چه کسی می داند که من بیشتر برای او یک تفریح هستم یا او برای من؟
کدام یک واقعا سمی است؟ کدام یک را باید باور کنیم، ماهی برای انسان، یا انسان برای ماهی؟
بدون تردید یا باید هر دو را باور کنیم و یا هیچ کدام را.
چرا ما در پی یافتن سرزمین هایی که از خورشید بیگانه گرم شده اند، برمی آییم؟ کدامین فراری از سرزمین خویش، قادر به رهایی از خویشتن است؟ اگر [پیش از سفر] خود را سبکبال نکرده و روح خویش را از قید بارهای سنگین خود رها نکرده باشید، سفر تنها باعث تشدید فشار آن ها می شود، همان گونه که بار کشتی به هنگام توقف، کمتر باعث آزار می شود. شما با حرکت دادن بیمار بیش از آن که به او لطف کنید، به او صدمه می زنید. با این کار باعث عود کردن بیماری او می شوید، همان طور که کشیدن و جا به جا کردن ستون ها [باعث بروز سستی آن ها] می شود. این همان علتی است که نشان می دهد چرا صرف کناره گیری از عامه و یا تغییر مکان، کافی نیست. ما می بایست از صفات عامه که در درونمان ریشه دوانده اند، دور شویم. از کتاب «در باب خلوت گزینی»
«مونتنی» درباره ی واقعیت محدود انسان ها بیان می کند:
ما به واسطه ی کارایی و تأیید حواس پنج گانه ی خود، حقیقتی را شکل داده ایم؛ اما شاید به کارایی و تأیید هشت یا ده حس نیاز داشته باشیم تا ماهیت آن را به شکل قابل اطمینان درک کنیم.