خوش اومدین به وبلاگ من . اینجام تا از خاطرات و سوتی و سرگذشتهای واقعی شما بگم .
3 سال پیش / خواندن دقیقه

خاطرات دانشجویی

خاطرات دانشجویی

سلام به تک تک دوستان ...

بچه ها ، دوستانی که دانشجو بودید یا هستید ... بیاید خاطره های بیاد موندنی و خنده دار خوابگاه و دانشگامون رو بتعریفیم! از پیچوندن امتحانات، سر به سر گذاشتن اساتید، فضای سالن امتحانات، سالن مطالعه ، شستشو و کمک به مامان خوابگاه

توی کانتها برامون بگید تا منتشر بشه

****************************************

چیزی که خیلی تو ذهنم پررنگه یه پسر با مرام و خوشتیپ بود خاستگارم من هیچ وقت جدیش نگرفتم:((((

متاسفانه نمیدونم چرا بهش خیلی بی اعتنای میکردم با اینکه ازش بدم نمیومد و خیلی با معرفت بود

 فک کنم خاهان زیاد داشتم جو گیر شده بودم -_-

حاضر نشدم حرفاشو گوش بدم و خیلی  بعدنم پشیمون شدم و دوس داشتم حداقل دوباره فرصتی بشه یکی دوساعت حرف بزنیم ولی نشد !!! 

انصراف داد رفت شغل ازاد !!



**************************************


من 3ترم فقط خابگاه بودم  شلوغترین و پرحاشیه ترین اتاق مال ما بود 

دیر میومدیم بگو بخند بزن و برقص فیلم ترسناک دیدن،اکیپ کوهنوردی  و کلا تفىیحای هیجانی با مدیریت اتاق مابود 



بامزه ترین فرد کلاسمون یه اقای ترک بود پرحاشیه و بامزه 

که اونم انصراف داد رفت 


یه اقایم بود به شدت افراطی تو مذهب و اخلاقیات و همه چی....

باید ازم حلالیت بخاد چقد تو جمع دخترا و پسرای دیگه  با من بگو مگو داشت و چقد توهین کرد و چقد خودشو مسول ارشاد من میدونست 

خلاصه 

کلی تجربیات و اتفاقای خوب و بد برام داشت 




خاطرات خنده دارم زیاد دارم همینطور عجیب و غریب 

حالا نمیدونم تعریف کنم اقای نجفی شاید سانسور کنه شایدم بقیه بریزن سرم 

بهرحال 


ایشالا دانشجوهای ورودی امسال موفق باشن 



**************************************

خاطره که زیاد دارم؛


_یه بار دوستم مثل من شب کار بود 

صبح سر کلاس خوابش برده بود

استاد گفت بیدارش کن

من بیدارش کردم

یکهو مثل جن زده ها از خواب پرید

استاد هول شد 

گفت بهش:پسرم بخواب راحت باش

بعد به من گفت بیدارش نکن

من همینطور فقط داشتم هنگ طوری نگاش میکردم و کل کلاس میخندیدن????



_یه بارم رفتم سرویس وسط کلاس

اتاق101بود کلاس

برگشتم چون پروژکشن روشن بود

کلاس تاریک بود

رفتم یه گوشه پیش کیفم نشستم

بعد دیدم آناتومی بدن داره درس میده استاد

دیدم استاد اصن کسی دیگس

بعد بچه هارو دیدم همه غریبه

ولی کلاس شمارش که همون بود

کیفمم ک سرجاش بود

تا 10دیقه گیج میزدم

آخر استاده گفت دکتر صدری رفت اتاق104

بعد تازه فهمیدم تو اون 5دقیقه سرویس نامردا منو قال گذاشتن????????



_یه بارم یه دوتا سوال سخت تو یک درس از تمام رشته های ورودیمون استاد امتحان گرفت

دوتا خیلی سخت

منم از قدیم مسلط بودم رو اون درس

که تقریبا پایان نمرمون رو تعیین میکرد


بعد من یکیشو به زور جواب دادم

چک نویسمو دادم صندلی عقب چون کلی التماسم کرد 

و قبلا هم برام کار انجام داده بود تحقیق و اینا


بعد جلسه بعد منو خفتم کردند و ایشونم کشیدن کنار


استاده میگفت فقط کدومتون از کدوم تقلب کردید

تازه فهمیدم یه سوالم هیچ کدوم از صد نفر حل نکردن و همه صفر شدن


فقط دوتا شماره پشت هم مثل هم جواب دادن ????


**************************************

سلام

من امسال میرم دانشگاه...

میشه از ترم اول تون و سوتی هایی که نباید داد هم بگین


**************************************

ترم اول بودیم ... صبح ازمایشگاه شیمی عمومی داشتیم من پنج دقیقه دیر اومدم.

از در مجموعه آزمایشگاه ها وارد شدم (آزمایشگاه ما طبقه دوم بود) دیدم استاد و بقیه همکلاسی ها بالای پله ها ایستادن و نرفتند آزمایشگاه.


اومدم جلو، یهو استادم به من نگاه کرد و با روی گشاده و امیدوار (انگار کسی گمشده اش رو پیدا کرده باشه) گفت : اِا ... اومدند. 


همه دانشجو ها هم برگشتند منو نگاه کردند. منم هاج و واج مونده بودم یعنی اینا منتظر من بودند ؟!!! یعنی من اینقدر مهم ام ؟!!!


استاد مون رو به من گفت : خانم فلانی کلید آزمایشگاه عمومی رو دارید؟ خانم بهمانی نیومده در بسته است.


منم برگشتم پشت سرم دیدم دقیقا با فاصله یک متری من مسئول آزمایشگاه مون داشت میومد و همه داشتنند به اون نگاه میکردند نه من ... !!!


**************************************

یکی از خنده دارترین خاطره هام مال دمپاییه:????

دمپاییت مال همه هست الا خودت...منو دختر داییم تو ی خوابگاه و تو ی اتاق بودیم طبقه دو ..هردومونم رو دمپایی حساس.

اخه یکی نیس بگه این همه کفش و دمپایی چرا مال من!همش یا طبقه چهار پیداش میکردم یا هم کف...دخترداییم از عمد روش نوشته بود(این دمپایی میخچه ای است).

ازون ببعد بیشتر از همیشه میپوشیدن و بعدش کلا سربنیست شد!????




سوسک : خوبگاه ما تو اون چهار سال پنج شش بار بیشتر سوسک نیومد،اونم تو سرویس بهداشتی و اشپزخونه...یکی جیغ میزد بقیه میوفتادن رو سوسکه میکشتنش????ایییی


فصل امتحانا:نصف بچه ها سالن مطالعه بودن.الباقی هم  تو حال طبقه چهار...همه جزوه ها ریختو پاش.منو دوستمم ازونجایی ک احتیاج به تمرکز و سکوت داشتیم میرفتیم خرپشتک ????تو اون سرما مباحثه میکردیم.

غذا:موقع نهاروقتی میرفتیم سلف مسول غذا مون چون میدونست من شمالیم موقع صرف نهار وقتی ماهی داشتیم حسابی برام غذا میریخت...

بچه ها ازونجایی ک کله ماهی دوست نداشتن،کله هاشونو میدادن ب من...ی بار غذامو باز کردم دیدم دو تا کله ماهی توشه.اینقده ذوق کردم????

یبارم یکی از بچه ها الکی ی سوسک پلاستیکی تو غذاش انداخت و موضوع ب  مدیریت واحد برادران کشیده شده بود.خیلی باحال بود????


اتاق:ترمای اول وقتی ساعت ده میشدو سرپرست میومد تند تند تمیز میکردیم.اصن ی وضعی،دیگ برنج و بشقابا و هر چی بود زیر  تختا، اما از ترم فک کنم سه چهار بود اتاق تمیزی داشتیم.از پنج نمره،پنج میگرفتیم...خیلی مرتب بودیم????


دعای ندبه:من مسولیت این کارو ب عهده گرفته بودم و پیشنهادش با من بود.یکی میرفت نون میگرفت.یکی چای میزاشت.یکی دعا میخوند.یکی دنبال پنیر...

فک میکنید من کجا بودم...

مهدیه تهران!خخخ خدا وکیلی مگه میشد از صدای سلحشور و میر داماد گذشت.

وااای خدایا هر چی از خاطرات بگیم کمه...????????




**************************************

خاطرات دانشگاه من که قابلیت پخش نداره از اول تا اخرش بوقههههه  البته حالا که دقیق فکر میکنم بقیه زندگیم همچنین خاصیت داره کلا بوقه و فقط در جمع پسرانه قابلیت پخش داره اینجام ماشالله  نود درصد دختره




**************************************

یادمه یه بار فرجه ی امتحانا بود داشتم تو محوطه ی خوابگاه درس میخوندم روی نیمکت نشسته بودم یهو یکی ازدوستان بی مزه ک فک میکرد بامزه س شلنگ باغبون رو برداشت و از پشت منو حسابی خیس کرد و هر هر می خندید منم عصبانی شدم و جزومم خیس شد ولی چیزی نگفتم

گذشت و یه روز داشت از دانشکده برمیگشت از بالا دیدمش و به چندتا از بچه ها ندا دادم که مورد اومد بعد از عید بود و کلی تیپ زده بود

جاتون خالی چندتایی گرفتیمش بردیم توی محوطه با همون شلنگ باغبون با تاید شستیمش

هرچقدم جیغ میزد محل نمیدادیم

خلاصه ک دیگه عبرت شد براش نمک نریزه یه مدتم قهر کرد ولی بعدش خیلی جور شدیم باهم


**************************************

سلام. یک استادی داشتم که خیلی دوستش میداشتم و میدارم????البته سنشون بالاست. فکر بد نکنید. کلا مرد شوخ طبع و بامزه ای هستن. و من قبل از اینکه دانشجو بشم، ایشونو بدون اینکه ببینم بواسطه یکی از نزدیکانم می شناختم.

یکبار ازشون سوالی پرسیدم ،هی توضیح میدادن و میگفتن متوجه شدی؟! منم کلا درسو باید مفهومی میفهمیدم و قانع نمیشدم. خلاصه هی توضیح دادن و پرسیدن و منم گفتم نه. گفتن بالاخره بله رو ازت میگیرم!منظورش این بود طوری برات توضیح میدم که بگی بله!

من جنبه ی طنزشو نگرفتم. دیدم پشت سری ها می خندن. استاد نگاهشون کرد و گفت اون بله رو نمیگم???? منم بعدش دو قرونیم افتاد خنده م گرفت???????? دیگه همه با هم خندیدیم???? 

ی بارم آخر کلاس رفتم ازشون سوال بپرسم . با بچه ها دور تریبون بودیم. من دور ایستاده بودم. گفت بیا جلوتر. نترس. نمی خورمت ???? 

و چیزای خنده دار دیگه ☺

خیلی دلم براشون تنگ شده. واقعا مرد خوبی بودن. فقط چون بی معرفتی کردم و نرفتم بهشون سر بزنم خجالت می کشم برم به دیدنشون. 


آقای نجفی 

سلام. اگه ی شاگرد بعد از چند سال بی خبری، بیاد بهتون سر بزنه چه حسی پیدا می کنید؟ نمیگید این دیگه کیه؟تا الان کجا بود؟ 

**************************************

شاید از نوشته‌های زیر خوشتان بیاید
نظر خود را درباره این پست بنویسید ...

منوی سریع