توی این پست میخوام از تجربه خودم از کرم ضد لک که برام نتیجه داده بنویسم . اگه شما هم کرمی رو استفاده کردید و نتیجه مثبت داشته تو قسمت نظرات بنویسید . من مدتی بود صورتم به خاطر بارداری لک آورده بود و د
کاربران مجازی با دانلود برنامه واتساپ بیزینس WhatsApp Business می توانند از قابلیت های جدیدتری نسبت به واتساپ معمولی برخوردار شوند. در دنیای امروز رونق گرفتن کسب و کارها و پیشرفت شان بدون استفاده از س
متن و جملات فلسفی قشنگ و زیبا را در این بخش قرار داده ایم. این متن های دلنشین با موضوعات مختلف عاشقانه، احساسی، در مورد زندگی، رمانتیک، فلسفی، مفهومی و … هستند و برای اشتراک گذاری در اینستاگرام و یا
جملات و متن تبریک تولد عاشقانه و احساسی همسر گلچینی از متن های جدید تبریک تولد احساسی همسر و جملات عاشقانه برای تبریک روز تولد و روز میلاد عشق و همسر را در این بخش روزانه ارائه کرده ایم. همسر عزیزم!تو
جملات جذاب و متن های خاص عاشقانه انگلیسی متن های خاص و جملات زیبای عاشقانه انگلیسی کوتاه را در این بخش از سایت روزانه آماده کرده ایم. در ادامه جملات کوتاه کپشن و وضعیت رمانتیک احساسی در مورد عشق و عاش
جان بلانکارد از روی نیمکت برخاست، لباس ارتشیاش را مرتب کرد و به تماشای انبوه مردم که راه خود را از میان ایستگاه بزرگ مرکزی پیش میگرفتند مشغول شد.او به دنبال دختری میگشت که چهره او را هرگز ندیده
در یکی از روستاهای مازندران جوانی فقیر زندگی میکرد که چوپان قراری و روزمزد گوسفندان اهالی محل بود. این جوان عموی ثروتمندی داشت که بیشتر گوسفندان نزد او برای عمویش بود. عمو برای اینکه هم برادرزاده
حدود دویست و پنجاه سال پیش از میلاد در چین باستان شاهزادهای تصمیم به ازدواج گرفت. با مردی خردمند مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا از میان آنها دختری سزاوار را انتخاب کند.و
پسر عاشق دختری بود که او را اذیت میکرد و همواره به او زخم زبان میزد. یک روز دختر به پسر گفت: دیگر نمیخواهم ببینمت. تو از چشمم افتادی.پسر ناراحت شد. به دختر التماس کرد و گفت که عاشق اوست. اما دختر ب
وقتی از من خواستگاری کرد، به او گفتم: «اگر با هم ازدواج کنیم، هیچوقت اجازه نمیدهم بروی.» او خندید و گفت: «پس محکم نگهام دار.» ما به ماه عسل رفتیم. فکر شیرجه زدن از صخره در دریاچه احمقانه بود. او با
وقتی ۱۵ ساله بودی و من به تو گفتم که دوستت دارم؛ صورتت از شرم قرمز شد و سرت را به زیر انداختی و لبخند زدی. وقتی ۲۰ ساله بودی و من به تو گفتم که دوستت دارم؛ سرت را روی شانههایم گذاشتی و دستم را در دس
مردی صبح از خواب بیدار شد و با همسرش صبحانه خورد و لباسش را پوشید و برای رفتن به کار آماده شد. هنگامی که وارد اتاقش شد تا کلیدهایش را بردارد، گرد و غبار زیادی روی میز و صفحه تلویزیون دید!به آرامی خار
روزی پسری خوش چهره در یکی از شهرها در حال چت کردن با یک دختر بود، پس از گذشت دو سال، پسر علاقه بسیاری نسبت به دختر پیدا کرد، اما دختر به او گفت: «میخواهم رازی را به تو بگویم.»پسر گفت: «گوش میکنم.»دخت
زمانی که من بچه بودم، مادرم علاقه داشت گهگاهی غذای ساده مخصوص صبحانه را برای شام شب تهیه کند. یک شب را خوب یادم مانده که مادرم پس از گذراندن یک روز سخت و طولانی در سر کار، شام سادهای مانند صبحانه
همش چهار سالم بود یه دختر چشم عسلی با موهای بلند ومشکی،صورتم کمی آفتاب سوخته شده بود چون ظهرا توی کوچه توپ بازی میکردم صمیمی ترین دوستم پرستو بود که توی کوچه بازی میکردیمپرهام شش ساله برادر پرستو بود
مردی در جريان طلاق گرفتن از همسر خود با او تماس گرفت!!و گفت: خانم ببخشیداشتباه کردملطفا مرا ببخشو به خانه برگرد!!زن در جواب گفت : آیا در کنارت یک گلدان داری؟!؟!؟! مرد گفت: بله دارم!!زن گفت: اکنون آن
خانمی بعد از ساعت ها کار، دفترکارش را ترک میکند؛ اوکودکی را میبیندکه کنار سرک استاده و درحال گریه کردن است. خانم مهربان دلش به حال این کودک میسوزد، بنابراین از او دلیل گریه اش را میپرسد. کودک میگوید ر
در یکی از روزها، پادشاه سه وزیرش را فراخواند و از آنها درخواست کرد کار عجیبی انجام دهند. از هر وزیر خواست تا کیسهای برداشته و به باغ قصر برود و کیسهها را برای پادشاه با میوهها و محصولات تازه پر ک
مادر... وقتی یک ساله بودى مشغول شد به غذا دادن و شستنت.و تو با گریه های طولانی شب از او تشکر کردی وقتی دو ساله بودى مشغول شد به آموزش دادنت به راه رفتناما تو با فرار از آن هنگامی که صدایت میکرد از او
داستان جالب و آموزنده! مدت ها پیش کشاورز فقیری برای پیداکردن غذا یا شکاری به دل جنگل رفت .هنوز مسیر زیادی را طی نکرده بود که صدای فریاد کمکی به گوشش رسید.او صدا را دنبال کرد تا به منبع آن رسید و دید
فقیری از کنار دکان کباب فروشی می گذشت. مرد کباب فروش گوشت ها را در سیخ ها کرده و به روی آتش نهاده باد می زد و بوی خوش گوشت سرخ شده در فضا پراکنده شده بود. بیچاره مرد فقیر چون گرسنه بود و پولی هم نداشت
رخشانه از ازدواج اجباری تا سنگسار شنبه ۱۶ عقرب ۱۳۹۴ - وحید پیمان یافتههای تازه از زوایای زندگی رخشانه- دختری که به تازگی سنگسار آن در ولایت غور خبرساز شد- نشان میدهد که این دختر جوان قربانی زیبایی،
بسم الله الرحمن الرحیم داستان کوتاه و پندآموز! در كشور ازبكستان داخل رستورانت شدم،بخاطر سفارش دادن غذا . گارسون وقتى ديد چادر بر سر دارم، برايم گفت تنها يك نوح غذائ حلال داريم و همان را فرمايش داديم.
روایات پند آموز دو جوان که اهل شهر زیبای مدینه منوره بودند، به ترکیه سفر کردند تا به راحتی و آزادی از نوشیدن شراب لذّت ببرند.زمانی که به استانبول رسیدند، مقداری شراب خریده و با تاکسی به یکی از روستا
عاشقان حتما بخوانید،بسیار جالب است: استاد شهریار در پی یک شکست عشقی طب را رها میکند و ترک تحصیل مینماید.یعنی حدود 6 ماه قبل از اخذ مدرک دکترا از دانشگاه به دلیل شکست عشقی انصراف میدهد.او که به خواس
مادرم تعریف میکرد: نمك، سنگ بود. برنجِ چلو را ساعتى با نمكسنگ مىخوابانديم تا كمكم شورى بگيره غذا را چند ساعتى روى شعلهى ملايم چراغ خوراكپزى مىنشانديم تا جا بيفته يخكرده و تكيده كنار علاءالدين
💠 به درِ هر خانه ای که بزنی فردا درِ خانه ات را میزنند یک قاضی با #ایمان مصری به نام محمد عریف در کتابی که خودش نوشته بود یک رویداد واقعی از خودش را بیان میکند: 15 سال پیش وقتی وکیل دادگستری بودم
توصيه هاي فرويد به دخترش زمانی که فروید(بزرگترین روانشناس دنیا) آنا دختر 16 ساله خود را ترک می کرد تا وی استقلال زندگی پیدا کند، تنها 40 نکته به او گوشزد کرد و به گفته خود آنا با اجرای این 40 نکته و
مردی درجنگل های افریقا قدم میزد .که ناگهان صدای وحشتناکی به گوشش رسید به پشت سرش که نگاه کرد دید شیر گرسنه ای باسرعت باورنکردنی به سمتش میاید وبلافاصله مرد پابه فرار گذاشت وشیر که خیلی گرسنه بود به
جواني با دوچرخه اش با پيرزنی برخورد کرد و به جاي اينکه از او عذرخواهي کند و کمکش کند تا از جايش بلندشود، شروع به خنديدن و مسخره کردن او نمود. سپس راهش را کشيد و رفت! پيرزن صدايش زد و گفت: چيزي از تو ا
معنی نوستالژی غم غربت و حسرت گذشته است و در اصطلاح روانشناسی عبارت است از میل و بازگشت به گذشته که تا حدودی میتوان آن را با معنای حسرت مترادف دانست. فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی واژه یادمانه یا دریغ
معلم ریاضیمون عصبانی شد به یکی از بچه ها گفت:انگار از پشت کوه اومدی پشته کوهی...منم پاشدم گفتم: آقا این یه چیزه دو طرفست..اینور کوهی ها به اونور کوهی ها میگن پشت کوهی..اونور کوهی ها به اینور کوهی ها.
توی راه پله مدرسه داشتم با دوستام سر یه چیزی بحث میکردمخیلی هم جدی بودیه هو یه نفر دست گذاشت دور گردنم و فشار داد،اولش فکر کردم یکی از دوستانه و داره اذیت میکنهمنم اهمیتی ندادم و به بحث ادامه دادم،بعد
یه روز با دو تا از دوستام داشتیم تو حیاط دانشگاه که خلوت بود راه میرفتیم دیدیم که ی ماشین شاسی بلند خیلی خوشگل پارک کردن تو حیاط ما داشتیم از کنارش رد میشدیم منم با خنده به دوستام گفتم ای وای بچه ها د
نیازمند سوتی،خاطره ی جالب، ضایع شدن و ... هستیم. خاطرات و سوتی هاتون رو برامون کامنت کنید ************************* من ترم چهار یه کلاس صبح داشتم و هنگ بودم سر صبحی. رفتم سر کلاس بشینم، نمیدونم چرا
نیازمند سوتی،خاطره ی جالب، ضایع شدن و ... هستیم. خاطرات و سوتی هاتون رو برامون کامنت کنید ************************* بعد مدت ها خانواده گرام اجازه دادن یه خواستگار پاشو بذاره خونه مون. منم موقع چایی
اتفاق های خنده داری که توی عروسی، دورهمی خانوادگی، جمع دوستانه، دانشگاه، مدرسه و یا با همسرتون براتون افتاده رو تعریف کنید ... برامون کامنت کنید تا منتشر بشه ******************************** بعد از
اتفاق های خنده داری که توی عروسی، دورهمی خانوادگی، جمع دوستانه، دانشگاه، مدرسه و یا با همسرتون براتون افتاده رو تعریف کنید ... برامون کامنت کنید تا منتشر بشه ****************************** سر کلاس م
اتفاق های خنده داری که توی عروسی، دورهمی خانوادگی، جمع دوستانه، دانشگاه، مدرسه و یا با همسرتون براتون افتاده رو تعریف کنید ... برامون کامنت کنید تا منتشر بشه ************************************** چ
آقایون و خانم ها خاطرات دانشجویی، خواستگاری، سربازی رو که جالب هست رو تعریف کنید،یه خورده شاد بشیم. اصولا ما وقتی دور هم جمع میشیم تو خانوادمون از این خاطرات تعریف میکنیم خیلی خوش میگذره، یه خورده بگی
آقایون و خانم ها خاطرات دانشجویی، خواستگاری، سربازی رو که جالب هست رو تعریف کنید،یه خورده شاد بشیم. اصولا ما وقتی دور هم جمع میشیم تو خانوادمون از این خاطرات تعریف میکنیم خیلی خوش میگذره، یه خورده بگی
آقایون و خانم ها خاطرات دانشجویی، خواستگاری، سربازی رو که جالب هست رو تعریف کنید،یه خورده شاد بشیم. اصولا ما وقتی دور هم جمع میشیم تو خانوادمون از این خاطرات تعریف میکنیم خیلی خوش میگذره، یه خورده بگی
بیاید هر کدوم خاطره ه ای از مدرسه بگیم، مثل تلخی هاش، خوشی هاش، سوتی ها مون، زیر آب زدن هامون، فروختن معلم هامون به بقیه دبیرها یا مدیر !!! و موارد دیگه . حتی اگه لازم میدونید، در مورد نکات مثبت
بیاید هر کدوم خاطره ه ای از مدرسه بگیم، مثل تلخی هاش، خوشی هاش، سوتی ها مون، زیر آب زدن هامون، فروختن معلم هامون به بقیه دبیرها یا مدیر !!! و موارد دیگه . حتی اگه لازم میدونید، در مورد نکات مثبت و
بیاید هر کدوم خاطره ه ای از مدرسه بگیم، مثل تلخی هاش، خوشی هاش، سوتی ها مون، زیر آب زدن هامون، فروختن معلم هامون به بقیه دبیرها یا مدیر !!! و موارد دیگه . حتی اگه لازم میدونید، در مورد نکات مثبت و
بیاید هر کدوم خاطره ه ای از مدرسه بگیم، مثل تلخی هاش، خوشی هاش، سوتی ها مون، زیر آب زدن هامون، فروختن معلم هامون به بقیه دبیرها یا مدیر !!! و موارد دیگه . حتی اگه لازم میدونید، در مورد نکات مثبت و
بیاید هر کدوم خاطره ه ای از مدرسه بگیم، مثل تلخی هاش، خوشی هاش، سوتی ها مون، زیر آب زدن هامون، فروختن معلم هامون به بقیه دبیرها یا مدیر !!! و موارد دیگه . حتی اگه لازم میدونید، در مورد نکات مثبت و
خاطره جالب از مدرسه یه بار فکر کنم دوم دبیرستان بودیم اول سال بود قرار بود معلم عربی بیاد یه خانومی اومد سر کلاس همین که عربی ها رو جلومون دید عصبانی شد گفت این عربی ها چیه جلوتون؟ کی به شما گفته عر
بیاید هر کدوم خاطره ه ای از مدرسه بگیم، مثل تلخی هاش، خوشی هاش، سوتی ها مون، زیر آب زدن هامون، فروختن معلم هامون به بقیه دبیرها یا مدیر !!! و موارد دیگه . حتی اگه لازم میدونید، در مورد نکات مثبت و
بیاید هر کدوم خاطره ه ای از مدرسه بگیم، مثل تلخی هاش، خوشی هاش، سوتی ها مون، زیر آب زدن هامون، فروختن معلم هامون به بقیه دبیرها یا مدیر !!! و موارد دیگه . حتی اگه لازم میدونید، در مورد نکات مثبت و
من دو تا دوست داشتم که زیاد تو روابط مقید نبودن تو خیابون سوار ماشین پسرا میشدن واسه دور دور و... منم اون اوایل خیلی میگفتم خطرناکه سوار نشید این حرفا ولی گوششون بدهکار نبود و ادامه میدادن یه بار این
بیشتر خاطراتم محو شدن یادمه سال آخر با یکی از دوستام دوتایی درس میخوندیم، اون قبلش میخوند چون من خوب توضیح میدادم و نکته ها رو از دل متن درمیاوردم میومد باهم بخونیم من کاملا شب امتحانی بودم یعنی کتاب
سلام به تک تک دوستان ... بچه ها ، دوستانی که دانشجو بودید یا هستید ... بیاید خاطره های بیاد موندنی و خنده دار خوابگاه و دانشگامون رو بتعریفیم! از پیچوندن امتحانات، سر به سر گذاشتن اساتید، فضای سالن ا
کارتونهایه زیادی رو اسم بردین خانمها ولی جای اینها هم خالیه حاکل برفین خانواده دکتر ارنست ایکیوسان ویکی و قشنگشون بیل و سباستین و بچه هایه کوه آلپ اما کارتونی که من واقعا دوستش داشتم و همی
ز روز اول دبستان شروع کردم به کتک زدن بچه ها تااااا روز اخر اخر سال شبیه رئیس قبیله مغول ها شده بودم دستور میدادم به یه کلاس حمله کنن خودشون میرفتن حمله میکردن دیگه خخخخ سال اول تعهد اخراج ازم گرفتن
سلام بچه ها میخوام یه پست خاطره بازی بذاریم در مورد گذشته در مورد کودکی هامون، شیطنت هامون، کنجکاوی هامون و کتک هامون تو خونه و کلاس درس و مهمونی . اینکه چه کارهایی میکردیم چه بازی هایی میکردیم ؟ کدو
خواندن 17 دقیقه
برای دسترسی به تمامی امکانات به اکانت خود وارد شوید