خوش اومدین به وبلاگ من . اینجام تا از خاطرات و سوتی و سرگذشتهای واقعی شما بگم .
3 سال پیش / خواندن دقیقه

خاطرات و سوتی مدرسه سری 6



بیاید هر کدوم خاطره ه ای از مدرسه بگیم، مثل تلخی هاش، خوشی هاش، سوتی ها مون، زیر آب زدن هامون، فروختن معلم هامون به بقیه دبیرها یا مدیر !!!  و موارد دیگه .

+ حتی اگه لازم میدونید، در مورد نکات مثبت و منفی هاش هم اینجا صحبت کنید تا کارکنان مدرسه و دانشگاهی که احیانا این پست رو میبینند، یه تلنگری برای اونا هم بشه و شاید رفتارشون رو در آینده اصلاح کنند یا نکات خوبی که رعایت میکنند رو تقویت کنند.

خاطرات تون رو برامون کانت کنید تا منتشر بشه

*******************************

یه بار ما خیلی سر و صدا میکردیم منم شکمم خیلی درد میکرد با خودم گفتم یکی ول کنم کسی نمیفهمه

یهویی معلم پا شد گفت ساکت هیچ کس حرف نزنه یه لحظه سکوت عمیقی در کلاس شد بعد صدای باد معده من بلند شد 

همه خندیدن بعد معلم انقدر عصبانی شد کع خودش کلاس رو ترک کرد

*** ** **** *** *** *** ** *** ** ** ***** ** *** ****** ** *** ****** ***** ** *** *** ****** *** **** *** 

یه بار لولای در رو دراوردیم که وقتی معلم میاد در بیافته روش اما بازم قسمت نشد

بهم سیگار تعارف کردن اما چون فندک نداشتم نگرفتم(البته من از سیگار خوشم نمیاد ها چون پول میخاد و هیچ فایده ای نداره????)

نزدیکی دبیرستان ما دوتا دبیرستان دخترانه بود و.....????‍♂️(بگم به احتمال زیاد سانسور میشه واسه همین خودم رو خسته تایپ کردن نمیکنن)


اصولا ما ها زیاد میچسیدیم یا *********(خب همه باد معده دارن دیگه)

اکثر امتحان ها تقلب میکردم

با اینکه شاگرد درس خونی بودم اما از دبیرستان رفتن بدم میومد

یه مدت میرفتم نمازخونه نماز میخوندم کلا ادم دورویی بودم.

یه بار بالا اوردم تو راه پله های مدرسه راهنمایی

یه بار اوایل مهر تو سرویس مدرسه بالا اوردم لباس های نو بقیه رو خراب کردم

 

 

 

******************************

ما یک دبیر دینی داشتیم اول دبیرستان.

و چون ما خیلی دیندار بودیم یک شوخی کردیم باهاش طفلک سکته زد.

هفته بعدی شنبه بود وقتی اومد زبونش میگرفت و ما فقط از اون شوخیه هفته قبل نام بردیم 

وهفته بعدی شنبه بعدی به جای خودش عکس شو با یک نوار مشکی گوشه تصویر مدیر اورد و گذاشت رو میز و حتی به ما نگاهم نکرد جناب مدیر و رفت 

اره داداش شوخیای ما کمتر از قتل و کشت کشتار نبود.

روحش شاد و قرین ارامش.



******************************

سلام به همه دوستان

ما سال دهم و یازدهم یه دبیر زبان داشتیم به آقای فیروزآبادی

ایشون یه انسان به تمام معنا با تجربه و دنیا دیده و به اصطلاح کوه تجربه بود

و من و خیلیای دیگه شیفته اخلاق مداری و شخصیت آروم و بی ادعا و خاکی ایشون بودیم

کم حرف بود اما وقتی حرف میزد خیلی کیف میکردم از صحبتاش

یادمه آخرین جلسه کلاس حضوری قبل از شیوع کرونا با ایشون کلاس داشتیم

منم ازش پرسیدم اگر بخواید تو یه جمله تمام تجربیاتتونو به ما بگید چی میگید؟

گفت 1-تا میتونید سفر برید با هدف شناخت فرهنگ ها و طرز تفکرات و 

2- تا میتونید تو بحث کردن با دیگران از تعصبات فاصله بگیرید

امیدوارم این خاطره براتون مفید باشه


******************************

میخ زیر صندلی معلم ادبیات

جوهر رو مانتو معلم ریختن ( من نریختما )

چپ چپ به معلم نگاه کردن تا حواسش جمع شه 

یه پس گردنی از معلم ششمم خوردم چون یه سوال ریاضی غلط نوشتم شدم 19.5:/

معلم ادبیا دههم مون سر کلاس می خدابید شیفت صبح:/

معلم شیمی مون هم دمش گرم اصلا دزس نداد فقط حرف زد تا عروسی دایی اش و مسافرت بچگی اش رو همه حفط بودند بعد سر امتحان سوال هایی میوورد که کسب 16میشد همه راز موفقعیت اش می پرسیدند

معلم عربی ام رو با گفتم عزیزم چطوری دخترتون خوبه اجازه می گرفتم 

معلم ادببات دوازدهم ام ازش سوال می پرسیدیم تو کلاس انلاین می گفت به من ربطی نداره هر کی هم خوشش نمی ومد از کلاس می نداخت بیرون  

یه معلممون هر وقت حرف میزد تف می کرد تو صورتت 

یه معلم داشتیم میگفت بیا پا تخته میرفت سر جاش میشست بعد که بر می گشت میدید اومدی پا تخته داد میزد سرت چرا این جایی کی گفتع بیای:|

من صبح ها که زود پاشم چشم هام مشکی میشه انگار مداد کشیدم  من فرمانده بسیج مدرسه بودم بعدسر صبحگاه  معلم پرورشی اومده چشم انداختع تو چشم من  یه ربع با یه حالت بدی حرف میزنه بعد ولم کرده برم یا ناطممون مقنعه من رو از زیر می کشه که ببینه شله یانه حالا من نه ارایش می کنم نه مو بیرون میزارم بعد با یه حالت خاصی میگیردتانگار قاتل بروسلی رو گرفته این کارها بده خدایی باور کنید اگه من اعتقادات اجازه می داد از لج این هام شده بی حجاب میشدم

من موندم اموزش پروش کجاست برای رسیدگی ؟ معلومه که وقتی از قبل هماهنگ می کنید و کم مونده بلندگو دستتون بگیرید بگید  اقاا ما از اداره اومدیم همه مدرسه ها گل وبلبل باشه اگه راست میگیید ناشناس بروید به عنوان ولی تو کلاس ها سرکشی یهویی کنید از بچه ها ناشناس نظر بخواهید وحتما خودتون جمع کنید چون مدیر ومعلم ها برای حفظ شان مدرسه سفارش می کتند که بچه ها خوب جواب بدهید ماهم گوشتمون زیر دندون این هاست

خلاصه مکافاتی داشتیم با معلم ها خدا رو شکر دیگه امسال میرم دانشگاه 

دهه 80هم بدبخته اقاااا هنوز معلم های خعلی بدهم هست 

 

 

******************************

سال هشتم یا نهم بودم.. امتحان عربی داشتیم دبیرمون با برگه ها اومد سر کلاس و گزاشتشون روی میز بعد اومد وسط کلاس و گفت نیم ساعت ب سوالاتون جواب میدم ماهم چند نفر بودیم این سمت کلاس نیمکتای آخر یکی از بچه ها گفت تا حواسش نیس بریم نگاه کنیم سوالارو???? من و یکی دیگع رفتیم جلو ولی نمیشد و سوالا عربی و سخت میشد حفظ کرد نا امید شدیمو برگشتیم ی دفعه یکی از بچه ها گفت ک بریم یکی از برگه هارو برداریم بابا تا حواسش نیست????قرعه افتاد ب من بقیه رفتن دورشو گرفتن و الکی سوال می‌پرسیدن بقیه بچه ها کلاسم هم پایه بودن تقریبا ..من رفتم ی کاغذ انداختم سطل اشغالی و آروم برگه اولی رو برداشتم و سریع رفتم ته کلاس و برگه رو دادم به دوستم ک اونجا بود و خودم برگشتم سر جام تا شک نکنه دبیرمون.. دیگه دوستم داشت یواشکی نگاش میکرد و اینااا منم گفتم دیگه بزار برم با بقیه رفتیم جمع شدیم رو برگه آخر کلاس همین ک سوال اولو دیدیم دبیرمون گفت درست بشینین می‌خوام امتحان بگیرم ???????? ماهم ناکام برگشتیم سر جامون

جالبش اینجا بود همین طور ک دبیرمون از اول برگه میداد دستمون ب اون دوستم ک رسیدد ک خودش تنها نیمکت آخر بود دوستم برگه رو قبل اینکه ک دبیرمون بش برسه گذاشته بود روی میز و دبیرمون ک برگه درآورد ک بهش بده گفت مرسی خانم من داررم????????????دبیرمونم اصلا هیچی نفهمید کلا تو باغ نبود رفت ????????

وااای بعدش کلی خندیدم و دعواش کردیم چرا میگی مرسی من برگه دارم گفت خوب نمی‌گفتم یه برگه کم میوردیم شاید شک میکرد ????????

******************************

سلام چقدر خوب که از اون دوران گفتید واقعا خاطرات زنده شد من خودم از بچه های خیلی شبطووون اما درسم هم بشدت عالی بود برا همین زیاد بهم کاری نداشتن البته همیشه حد و مرز و احترام رو حفظ میکردم .

******************************

اول دبستان یه کلمه رو تو دیکته اشتباه نوشتم به سرم زدم زنگ تفریح با دوستم بیام تو کلاس دفتر دیکته ام رو از کمد معلم بردارم و درست کنم البته باید با مبصرهای کلاس صحبت میکردم.خلاصه اومدم غلط دیکته ام رو درست کردم بعدش زنگ خورد بچه ها اومدن تو کلاس دفترها رو روی میز دیدن اونها هم برداشتن درست کردن دیکته خودشون رو...معلم هم که اومد بهش گفتن چیشده ولی دعوامون نکرد، منم بیست شدم.

******************************

یادمه کلاس اول دبستان بودم یکی از بچه ها بادبادک هم نیمکتیشو  خراب کرده بود بعد فرداش اون که بادبادکش خراب شده بود مامانشو اورده بود مدرسه که دختره رو دعوا کنه معلممون با مادر دانش اموز رسید تو کلاس ما هم  بعدش یه دفه دیدیم  مادر طرف گلوی دختره رو گرفت و میخواست خفش کنه ما از ترس فقط جیغ میزدیم معلممون پیر بودو زورش نرسید من دویدم خانم فولادی ناظممنون رو اوردم که دختره رو نجات داد بعد فهمیدیم مادر دختره روانی بوده ولی هیچ وقت قیافه دوستمو زیر دست اون مادره یادم نمیره که خیلی ترسیده بود!!!

دوباره همون اول دبستان سر کلاس علوم خانم هر چی از یکی از دانش اموزا سوال میپرسید بلد نبودو بچه های دیگه بدون اجازه خانم جواب رو میگفتن هی خانم میگفت نگین ولی بچه ها میگفتن به یه سوالی که رسید دختره جوابشو بلد نبود من یه دفه جواب از دهنم پرید هیچ کی دیگه هم غیر از من نگفت نمیدونم چرا ولی ناخداگاه از دهنم پرید بعد معلممنون اعصبانی شد و اومد یه مشد. به کمرم زد انقدر محکم زد که  پاهام سست شدو  بدنم میلرزید بعد منو مثل یه موش از زمین بلند کردو از کلاس  انداختم بیرون .البته بعدش مامانم حسابشو رسید و جیگر منم از بس خنک شد انگار فیریزش کردن.

کلاس نهم که بودم بعد از زنگ هنر  ،زنگه قران بود منو چند تا بچه ها فهمیده بودم دبیر قران مشکل تنفس داره و چون خیلی ازش بدمون میومد  خیلی نچسب  بود،چندتا اسپری رنگ سبز و قرمز که از زنگ هنر مونده بود تو هوای کلاس خالی کردیم در حدی که فضای کلاس سبز و قرمز شده بود  به محضی که دبیر قران اومد تو کلاس نفسش بند اومد و نتونست تحمل کنه بچه ها به زور از کلاس کشیدنش بیرون  بعد ناظم خودشو به هر دری زد که بفهمه کار کیه ولی هیچ کس نمیگفت که اخرش یکی از بی جنبه ها لوداد ولی همون خانم پادرمیونی کردو نزاشت که اخراج شیم. کلاس هشتم یکی از بچه ها ابروهاشو برداشته بود چون خیلیییی. حالتش خشکل شده بود ناظم فهمید زنگ زده بود که بیان ببرنش بهشم گفتن برو خونتون  هر وقت ابرو هات در اومد تو مدرسه رات می‌دیمم???? بعد که اومد تو کلاس از بچه ها میپرسید چی به ابروهام بزنم که زودتر در بیاد بچه ها هم هر کردوم یه تزی میدادن ولی من که فقط می‌خندیدم.

ولی دبیرستان که کرونا خرابش کردو ما هیچی غیر از دربه دری و فلاکت برامون نداشت با یه سری دبیر سر سخت که امونمونو بریدن ????

 

******************************

چن تا خاطره چندش اور میخام بگم خاطرت دست تو دماغ کردن ها بالا اوردن ها دستشویی کردن ها و...

******************************

سلام
یادمه دوم دبستان  گفتن دو هزار تومن کمک به مدرسه بیارین
بابام پونصد تومن داد و گفت :بگو نداریم بیشتر از این.. پونصد تومن رو که دادم به مدیر قبول نکرد، گفتن زنگ بزن بابات بیاد.
خلاصه آقا ما زنگ زدیم بابام اومد. به مدیر میگفت: که ما بی پولیم بیچاره ایم مستاجریم نداریم و..تا اینکه قبول کردن..
بعد یه مدتی معلم از من پرسیده بود مستاجرید منم گفتم بله خانم مستاجر داریم

من????????

معلم????????
ازقدیم گفتن حرف راستو از بچه باید بپرسی
#کمک_به_مدرسه_پول_زور_است

شاید از نوشته‌های زیر خوشتان بیاید
نظر خود را درباره این پست بنویسید ...

منوی سریع