خوش اومدین به وبلاگ من . اینجام تا از خاطرات و سوتی و سرگذشتهای واقعی شما بگم .
3 سال پیش / خواندن دقیقه

خاطرات گذشته سری 3

کارتونهایه زیادی رو اسم بردین خانمها 



ولی جای اینها هم خالیه 


حاکل برفین 

خانواده دکتر ارنست 

ایکیوسان

ویکی 

و قشنگشون بیل و سباستین و بچه هایه کوه آلپ 




اما کارتونی که من واقعا دوستش داشتم و همیشه مذمون اثرش هیچوقت کوهنه نمیشه با اون آهنگ خاطره انگیزش 



کارتون نیلز هست 

********************************************




به ریحان.....                                  واقعا کسی نیست که کارتن گوش مروارید رو یادش باشه ؟!!!!گوش مروارید یه خرگوش بود کدور گوشش مروارید بود فکر کنم برای  20 سال پیشه ....من کلا حافظه ی خوبی دارم قدیمی ترین خاطراتم بر میگرده به 4 سالگیم !!!!                                               یاد کماندار نوجوان به خیر ...........یه فیلم هم بود که پسره دنبال پدرش به نام کارلوس دنبال عقاب طلایی میرفت به الدورادو شهر ی از طلا ...که پدرش رو پیدا کنه اسمش یادم نی   اونم قشنگ بود ....کارتن چوبین رو هم کسی یادش نیس ؟!

********************************************

از کنجکاوی ی قسمتشو دانلود کردم.

با اینک مثل قدیم حس و حال کارتون دیدن ندارم اما نگاهش کردم???? 

ولی بچگیام ندیدمش. احتمالا موقعی پخش شده که ما تلویزیون مون سوخته بوده،☺شایدم من یادم نمیاد.

بقیه کارتون هایی هم که اسم بردید به خاطر ندارم.


********************************************

????????????


به دکتر ابوالفتح 

بله یادمه 

نیلز هم دنبال میکردم واقعا کارتون قشنگی بود.

بچه های کوه های آلپ هم قشنگ بود.

********************************************

سلام عاطفه جان

منم خوبم خدا رو شکر ، یه نفسی میاد و میره :) 

خوبه که امیدواری ، انشالا که اتفاقای خوبی برات بیفته ، ممنونم .

اره دوستم یه چند روز پاش درد میکرد به خاطر ضربه ولی بعد حالش خوب شد البته دیگه مدتیه با هم در تماس نیستیم ، یه سری دوستا فقط مال دوران دانشگاهن و بعدم میرن دنبال زندگیشون ، دیگه یادشون میره که دوستی هم داشتن البته گرفتاریها زیاده حقم دارن .

ممنون از شعر قشنگت ????????????

 

********************************************

 تصور کنید یه نفر هر روز البوم بچگیشو نگاه کنه و به بقیه هم نشون بده خب قطعا اون خاطرات وعکسها خیلی بیمزه میشن  این اتفاق برای دهه شصتی ها افتاده خیلی جاها حرف از نوستالژی های این دهه هست  راستش دیگه تکراری شده و از بیمزگی گذشته 

********************************************

من گوش مرواریدو یادمه شبکه دو پخش میکرد 

همیشه تصور میکردم جای گوش مرواریدم 

بهترین کارتونم اون بود 


سفر به الدورادو هم خوب بود اسم پسره رو یادم نیست ولی اسم دختره فکر کنم کونا بود 


هنوزم آهنگ کماندار نوجوان تو ذهنمه 

********************************************

چقدر من کارتون کاکل زری و اون گرگه ک نتونس اونو شکار کنه رو دوس داشتم .....کارتون سرزمین یخی و رئیسشون که ی آدم برفی بود.... همیشه صبح ساعت 9 با اون خانم مجری های معروف و بستنی ها و کارتون فوتبالیست ها بیدار می شدیم .... بعد از ظهر هم کارتون آنشرلی و (دنیای شیرین دریا( ی فاتحه نثار زنده یاد خانم پوپک گلدره ) ) و (میگی نه نگاه کن ) و ( مجید دلبندم )و ....

********************************************

من تا ۱۵ سالگی فکر میکردم سند باد دختره !




سوباسا چطوری یه هفته رو هوا میموند ؟!





ارزو به دل موندم میگ میگ رو یبار فقط یبار اون گرگه بگیره



میگفتن حامد نرو بیرون

الان سر ظهره 

دزد کلیه زیاد شده !



شش بار سرم شکست 

یه بارش پسر خالم با دوچرخه اومد 

منم مثه منگلا یه جا وایسادم

اونم ناشی از روم رد شد !



یبار با دختر خالم رفتیم با دکمه های اسانسور بازی کردیم

هی بالا هی پایین

اخر سر بعد بیس دیقه یه مرده اومد گفت چه خبرتونه ؟ بیس دیقس تو اسانسور گیر کردم

اسانسور ندیدید تا حالا ؟

اون مرده صاب خونه بود خبر نداشتیم !




قدیما توپ خونه همسایه میفتاد 

میزدن پنچرش میکردن !

انقدر بی رحم بودن بعضیا ....





یه خاطره با عرض معذرت

من تا ۸ سالگی هر وقت با ماشین از تهران تا شمال میرفتیم حالم بد می شد 

حتما باید یه انقلاب شکمی میکردم


از بچگی ماخوذ به حیا بودم

انقدر با حیا بودم دخترا واسه بازی میومدن سمتم ! 

منم یادمه از شدت خجالت فقط پایینو نگاه میکردم 


افسردگی ندارم

ولی این یه موضوع غیر قابل کتمانه که بچگی شیرین ترین دوران زندگیه






چقدر به مامانم وابسته بودم

تا ۱۰ سالگی شبا پیشش میخوابیدم

یکی نبود بگه اخه احمق ! زن و شوهر شبا باید با هم تنها بخوابن 






روزی نبود با خواهرم و هفته نبود با پسر داییم دعوا نکنم







یادش بخیر

پلی استیشن

تیکن 

کراش سه لبه

فوتبال ۹۸

درایور

قارچ خور






راستی یه چیزی میگم نخندید

از اونجا که فوق العاده لوس بودم 

هیچ وقت دوچرخه سواری یاد نگرفتم

میترسیدم بیفتم زمین

بشکن زدن و سوت زدنم تا ۱۸ سالگی یاد نگرفتم

بند کفش بستنو هم تو ۱۵ سالگی یاد گرفتم


سربازی واقعا من یکیو ادم کرد 

☺ یه لبخند خشک بزنید ذوقمون کوررررر نشه

********************************************

...به حامد.....       واقعا خندیدم خخخخ..........                             حالا یه شعر خاطره انگیز مینویسم ببینم کی یادشه.....       شعر کارتن  میو میو عوض میشه.......                    آی بچه ها     براتون قصه میگم       قصه ی میو میو که مثال گربه هاس        ولیکن اون گربه نیس     راکنه!!!     راکنه   کارای عجیب غریبی میکنه    مثال شعبده بازا یهوییی ورد میخونه عوض  میشه      شیره رو موش میکنه     موشه رو فیل میکنه     فیلو مورچه میکنه     حوض و استخر میکنه     گاهی وقتا خودشو مثل پرنده میکنه    میره خال آسمون     پر پرواز نداره ولی پرواز میکنه      با خوبا ملایم وخوش رفتار بدارو دوست نداره.......راستی بگم اسم قصمون چیه؟        نه بابا خودم میگم....میو میو عوض میشه .. ....

********************************************

من اصن یه عجوبه ای بودم که اون سرش ناپیدا????????????‍♀

یبار به دستام قیر مالیدم نمیرف با نفت شستنش

یبار یادمه دوتا پام رو کردم تو یه لنگه دمپایی بعد مث کانگرو میپریدم

یهو پیشونیم خورد تو اپن سه تا بخیه خورد ????حالا سرمو بتراشم یه دنیا جای شکستگی هس، یه سم بگم اولین باره دارم تعریف میکنم

من کاشی های حموم دستشویی گل داشت بعد وقتی کسی خونه نبود میرفتم بهشون اب میدادم رشد کنن ????????????مثلا حموم میرفتم اب میریختم رو کاشی 

میگفتم گلا بزرگ بشن ????????????

********************************************

ما تا کلاس ششم با پسرا تو یه کلاس بودیم چون جمعیتمون کم بود و تو روستا زندگی میکردیم .یه پسر تو کلاسمون بود که خیلی سروزبون داشت و با همه ی معلما جور بود و خداییش درسشم خوب بود ،همیشه این آقا پسر مبصر ما بود بعد انقد ظالم بود میگفت باید سر کلاس قبل از اینکه معلم برسه همه ی سرا رو میز باشه .ما هم چاره ای نداشتیم همه اوامر آقا رو اجرا میکردیم ????وگرنه اسممونو تو بدها مینوشت .یه بار من گردنم خیلی درد میکرد از بس سرم رو میز بود مثلا میخواستم ثابت کنم بچه ی مودبی ام .مامانم اومد مدرسه یه گوشمالی حسابی به این آقا داد .بعد جالبش این جاست که ما با هم فامیلیم 

 

یکی از قانونای همین آقای ظالم این بودکه ،یه خط کش آهنی داشت میگفت درحالی که سرتون رو میزه اگر این خط کش رو انداختم زمین ،پاشید .بعد از این اگر دوباره انداختم زمین بشینید .کلا ما در حال بشین پاشو بودیم ????

 

منم تا ۱۵ سالگی همیشه پیش مامانم میخوابیدم و موقع خواب هم همیشه دستشو میگرفتم تا مثلا یه موقع فرار نکنه ????اتفاقا همه چیزم حالیم بود ولی خب خیلی بد جنس بودم دیگه????ولی دیگه از وقتی رفتم خوابگاه این عادت بد از سرم افتاد .

 

تو کلاس خیلی با پسرا بحث میکردم .کلا یه عادتی دارم نمیتونم حرف از کسی بکشم .مامانم همیشه میگفت جوابشونو نده ولی من گوشم بدهکار نبود .هرروز هفته یا مامانم یا بابام مدرسه بودن به خاطر دعواهای من .خودمم همیشه دفتر بودم ????حالا جالب اینجاست همیشه هم شاگرد اول بودم .

 

کلاس ششم  توی یه امتحان نمرم کم شد .بعد همون آقا مبصره ????نمرش از من بهتر شد اومد یه جور خاصی بهم نگا کرد (که یعنی من بردم) منم اومد خونه عین ابر بهار گریه میکردم میگفتم خدا آبروم رفت .????کلا من و آقای مبصر رقابت تنگاتنگی داشتیم .

 

هم من هم اقای مبصر توی احکام شرکت کردیم .نتیجه آزمون  احکام پسرا زودتر اومد و اون توی پسرا از شهرستانمون اول شده بود .نتیجه آزمون احکام دخترانه دیرتر اومد .بعد وقتی نتیجه پسرانه اومد ،اقا مبصره واسم شیرینی اورد و گفت بخور من بردم ایشالا تو نبری ????یه هفته بعد نتیجه آزمون دخترانه هم اومد منم تو دخترانه شهرستان اول شدم منم واسش شیرینی بردم گفتم حالا دق کن منم بردم ????

 

یادش بخیر درسته خیلی کل کل داشتیم ولی واقعا خیلی باحال بود اون سالا .الانم بعد از گذشت چند سال بازم من و آقای مبصر دورادور رقابت میکنیم ????ولی رشته اون ریاضی و من تجربی .ببینم کنکور چیکار میکنیم .


شاید از نوشته‌های زیر خوشتان بیاید
نظر خود را درباره این پست بنویسید ...

منوی سریع