به نظر میرسد که ناراحت و غمگین بودن برای بسیاری از ما، پذیرفتهتر و قابلدرکتر از شاد و شادمان بودن است.
در حدی که اگر کسی را در تاکسی یا اتوبوس ببینیم که ساکت ایستاده و غمگینانه در خود فرو رفته، او را درک میکنیم؛ اما اگر فردی دائماً لبخند روی لبش باشد یا قهقهه بزند، او را دیوانه میپنداریم.
آیا تا به حال شده کسی را که با صدای بلند در یک محیط باز گریه میکند، دیوانه فرض کنید؟
همین مثالهای ساده – که همهی ما کمابیش در زندگی روزمرهی خود تجربه کردهایم – نشان میدهد که به باور بسیاری از مردم، مسیر زندگی شاد، آنقدرها هم که به نظر میرسد، راحت نیست و بسیاری از ما پذیرفتهایم که کمتر کسی میتواند زندگی کاملاً شاد و شادمانه را تجربه کند.
در کنار همهی این دشواریها، حتی اگر تلاش کنیم و شادی را تجربه کنیم، جامعه با یادآوری اینکه «بعد از هر خنده، گریهای هم در کار است»، مجوز شادمانی عمیق را از ما میگیرد و ترسی موهوم از آیندهای نامشخص را در وجودمان تزریق میکند.
روشهای غیردلچسب برای تجربهی شادی در زندگی
مسئلهی زندگی شاد و شاد زندگی کردن با چالشها و پیچیدگیهای دیگری هم روبروست. از جمله اینکه بسیاری از ما از دوران کودکی تا بزرگسالی، میآموزیم که از روشهای غیرسازنده برای خوشحال شدن و تجربه شادمانی استفاده کنیم:
شاید شما هم یکی از کسانی باشید که در دوران کودکی، برای تحمل سختیها و دشواریها از والدین خود شنیدهاید: «باز هم راضی و خوشحال باش که افراد بسیاری، با سختیها و دشواریهایی بسیار بیشتر از ما در حال زندگی هستند.»
اگر هم در خردسالی چنین تجربهای نداشتهاید، حتماً در بزرگسالی صدا و سیما چنین تجربهای را برای شما رقم زده است. تکنیکی به این صورت که «با دیدن مشکلات سایر کشورها، از بیمشکلی و کممشکلی خودمان احساس شادمانی کنیم.»
به عنوان یک مثال از این تکنیک موثر، میتوان به این نکته اشاره کرد که یک روش شناختهشده برای تحمل بهتر هوای آلودهی تهران، دیدن تصاویر هوای آلودهی پکن است.
استفاده از ابزار مقایسه با دیگران به عنوان موتور ایجاد شادمانی، صرفاً یکی از ابزارهایی است که در بسیاری از فرهنگها، ترویج و تشویق میشود. ابزارهای دیگری هم وجود دارد که همگی با آنها آشنا هستیم:
بسیاری از فیلسوفان، متفکران و ادیبان، از اپیکور گرفته تا خیام، برای برانگیختن حس شادمانی در ما، مرگ را به یادمان انداختهاند و گفتهاند: چون روزگاری دیگر روی این زمین نخواهی بود، اکنون باید قدرِ حضور را بدانی و خوشحالی کنی:
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماه رخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت هستی ما نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش
در واقع، ساز و کاری که خیام برای برانگیختن شادمانی بهکار میبرده، این بوده که به ما – و خودش – یادآوری کند که قرار است در نهایت از بین برویم و خاکِ گِلِ کوزهگران بشویم و دستی که بر گردن دوست داریم، به دستهی کوزه تبدیل شود.
این روشها را نمیشود نکوهش کرد؛ اما به نظر میرسد که برای خوش بودن در زندگی، بتوان راهها و روشهای بهتر و سازندهتری هم انتخاب کرد.
اهمیت شادی | آیا واقعاً داشتن زندگی شاد مهم است؟
آیا واقعاً باید دنبال راه های رسیدن به شادی باشیم؟ آیا شادی و خوشحالی و لبخند بر لب داشتن، آنقدر مهم است که یکی از مباحث کلیدی توسعه فردی را به خود اختصاص دهد؟ آیا تلاش برای داشتن زندگی شاد یک اقدام خودخواهانه نیست؟
شاید این سوالها به نظر ساده بیایند. اما در فرهنگهایی مثل فرهنگ ما که تشویق به شادی و خوشحالی کمتر است و افراد خوشحال را با صفتهایی مانند «بیخیال» و «الکیخوش» و «خجسته» توصیف میکنند، پاسخ این سوالها مهم میشود.
لیوبومیرسکی و شلدون در مقاله خود با موضوع شادمانی، مقدمهای دارند که میتواند پاسخی به این سوالها تلقی شود. آنها با اشاره به تحقیقات متعدد انجام شده در این زمینه، اشاره میکنند که تلاش برای داشتن زندگی شاد دستاوردهایی فراتر از خوشی و لبخند زدن دارد و میتواند روی جنبههای مختلف زندگی فرد تأثیر بگذارد.
از جمله اینکه شاد بودن و شاد زندگی کردن ما باعث میشود که:
- سلامت ما (به معنای گستردهی آن) افزایش پیدا کند.
- سیستم ایمنی ما تقویت شود.
- احتمال موفقیتمان در زندگی مشترک افزایش یافته و احتمال طلاق در زندگیمان کاهش پیدا کند.
- دوستان بیشتری داشته باشیم و حمایت اجتماعی بیشتری دریافت کنیم.
- بهره وری ما افزایش پیدا کند.
- خلاقیت بیشتری داشته باشیم.
- کیفیت کار کردن و به تبع آن، درآمدمان افزایش پیدا کند.
- کنترل بیشتری بر خود داشته باشیم و قدرت اراده و تواناییمان در مدیریت احساسات افزایش پیدا کند.
به سادگی میتوانید درک کنید که این ویژگیها، صرفاً دستاوردهایی فردی نیستند و اطرافیان شما هم از آنها سود میبرند. بنابراین لازم است به خودتان یادآوری کنید که زندگی شاد من به شادمانی و رضایت اطرافیانم هم کمک میکند و به همین علت، لازم است برای «شاد زندگی کردن» وقت بیشتری بگذارم.
هدف درس زندگی شاد چیست؟
در مجموعه درسهای زندگی شاد، میکوشیم مطالعات انجام شده در زمینهی شادی و خوشحالی را بررسی کنیم.
سالهاست که در دنیا، روانشناسان مثبت گرا هدف خود را به جای تلاش برای شفای بیماران، روی بهبود کیفیت زندگی انسانهای سالم متمرکز کردهاند و یکی از مهمترین مولفههای زندگی سالم، شادی و شادمانی است.
کسانی مانند دن گیلبرت، دنیل کانمن، مارتین سلیگمن و چیک سنت میهایی نمونهای از این افراد هستند که به تدریج با فعالیتهای هر یک از آنها آشنا میشویم.
این دانشمندان، نمونهای از محققان و نویسندگانی هستند که سخنران انگیزشی نیستند و نمیخواهند صرفاً با شعارهای زیبا، ما را برای چند لحظه شاد و سرمست کنند. بلکه در مطالعات و تحقیقات خود به این پرسش پرداختهاند که «چگونه میتوانیم شاد باشیم و در طولانیمدت، شادمان زندگی کنیم؟»
ما میخواهیم با کمک این دانشمندان و نویسندگان، راهکارهایی عملی برای شادی بیشتر در زندگیمان پیدا کنیم.