به گزارش ",ورزش"، بگذارید از اول مرور کنیم. چرا باید در روزی که پرسپولیس کار را همان نیمه نخست تمام میکرد و با پیش افتادن از هوادار، همانند بازی رفت، گره کور را باز میکرد، نه موقعیت خلق کرد و نه آنقدر خوش شانس بود که یکی از همان اندک توپهای در چارچوبش، درون دروازه قرار بگیرد. این دلیل اصلی باخت بود. گلمحمدی عملاً به یک بن بست تاکتیکی رسیده و این را میشد از تعویضهای عجیب و بهتآور بین دو نیمهاش فهمید.
ناگهان ترکیب سه پنج دو. عوض کردن نوع چیدمان خط مدافعانی که در 19 هفته قبل نمره قبولی گرفته بودند. مهمترین خط تیمش را تغییر داد تا با بیرون کشیدن صادقی و به زمین آوردن فرشاد فرجی، جاده باخت را سه بانده برای حریف آسفالت کند. آدرس اصلی باخت اینجاست نه در یک سوت نزده که بعدش توپ به مدافع خودی رسید نه مهاجم حریف.
پاس در خدمت هدف یا همه چیز فدای پاس؟
پرسپولیس دیگر پاسهای متوالی و پرتعداد را نمیدهد که موقعیت بسازد و دالان باز کند، بلکه این کار را مدام تکرار میکند چون تصور کرده فضیلت در این کار است. اصولاً هدف غایی که خلق موقعیت و گل زدن است را قربانی این تاکتیک میکند. مگر غیر این است که تاکتیک در اختیار نتیجه باشد؟ اما حالا قرمزها هدف را گم کرده و تصور میکنند در هر حالتی باید نتیجه را قربانی یک تاکتیک نخنما شده کنند. تاکتیکی که هوادار و آلومینیوم هم آنتی تزش را دارند. مشخص است که تیم هوادار همه کانالها را مسدود میکند، تنها و تنها با داشتن یک مهاجم فرصتطلب همانند لوکادیای خدا نیامرز یا مهدی قائدی فعلی میشود از سد چنین رقبایی گذشت. مهاجمانی که از یک موقعیت 30 درصدی گل بزنند. درست شبیه همان توپی که قائدی چند ساعت قبلش در اکباتان زد. اگر استقلال مقابل پیکان پیش نمیافتاد، بیشک به مشکل برمیخورد اما همان ابتدای کار گلیمش را از آب بیرون کشید تا در ادامه آنها باشند که با جلو کشیدن پیکان، روی ضد حمله چند موقعیت عالی تک به تک را از دست بدهند.
پرسپولیس سادگی فوتبال را فراموش کرده.برخلاف ساپینتو که تازه متوجه شده، لازم نیست لزوماً پشت اتوبوس تدافعی رقبا گیر کند. سراغ این تاکتیک رفته؛ جاگیری مناسب چند بازیکن سرعتی درنقطه کور و سپس ضربه نهایی. یک روز آن بازیکن یامگا است، یک روز محبی و روز دیگر قائدی. فرمول بردهای متوالی استقلال همین کار ساده است. آنها حتی با همین روش گل دوم را در دربی زدند. پس به ضعیف و قوی بودن رقبا این تاکتیک مرتبط نیست. اما در پرسپولیس خبری از این فوتبال نیست. تاکتیک کاملاً مشخص و یکنواختی را به کار میگیرند. دراین بین تنها ضربات ایستگاهی است که مدرسانشان بوده. مانند خیلی از بازیهای قبل. شبیه بازی داربی. همانند تقابل با ذوب آهن و ...
آدمها رفتند، تاکتیک همانی است که بود
نه دستیار برزیلی، نه آن همه آنالیزور و کمک نتوانستهاند، کوچکترین تغییری درفوتبال مد نظر یحیی گلمحمدی ایجاد کنند. هواداران این تیم میدانند که در آزادی اغلب اوقات باید شاهد یک نیمه اول خوابآور و کم موقعیت باشند. کمی فشار در نیمه دوم و شاید زدن گل، اما حالا این فرمول هم جواب نمیدهد. دست قرمزها رو شده است. زوج عیسی آل کثیر و شیخ بدون شک گزینه مناسبی نیستند. نباید فریب یک برد در آبادان را خورد. فوتبالی که پرسپولیس بازی میکند، منطبق با داشتههای شیخ کم سرعت نیست. آل کثیر طبیعتاً بازیکن 2 فصل قبل نیست و حالا یک مهاجم عصبانی و کم تحمل را درخط حمله میبینیم. بعضاً قهر میکند و آن جلو میایستد. فوتبال فعلی قرمزها مستلزم داشتن یک مهاجم ضربه زن، پا به توپ، تا حدودی سرعتی و دارای تکنیک است. درست همان خصوصیاتی که لوکادیا داشت و یحیی با او توانست قهرمان نیمفصل شود، اما بعد از او دیگر تکرار آن فوتبال خودکشی بود. نه شیخ نه عیسی نه عبدی و نه هیچ یک از مهاجمان فعلی چنین خصوصیاتی را ندارند. دل به پریرا بستن هم (فعلا) خیلی رویایی است.
عمری و مسیر غلط
باز گردیم به اتفاق مهم در دقیقه 88. اکثر کارشناسان داوری، خطا روی محمد عمری را محرز دانستند و گفتند داور مسابقه اشتباه کرده است،اما یادمان نرود توپ زیر پای فرجی افتاد و او با یک چرخش هوشمندانه میتوانست توپ را برگرداند. یا در بدترین حالت توپ را سریع به اوت بزند، اما چشم بسته پاس رو به عقب داد و تمام. بله داور مقصر است اما چرا کسی نمیبیند محمد عمری، عادت به زمین خوردن به بدترین شکل ممکن دارد؟ هر توپی در دستش است، ترجیح میدهد آنقدر با آن جلو برود تا دست آخر با فشار حریف، خودش را زمین بزند. بدون شک او آیندهدارترین ستاره قرمزهاست، اما داوران به سبک و سیاقش آشنا شدند و میخواهند بگویند فریب نمیخورند. اگر عمری آنگونه دایو نمیزد و با کوچکترین برخورد، 2 متر نمیجهید، شاید داور همانند تک تک صحنههایی که کوچکترین برخورد قرمزها با بازیکنان هوادار را خطا میدید، این خطا را هم میگرفت. همان داوری که ضربه آرنج به ابروی شیخ و شکافتن صورتش را حتی مستحق یک خطای معمولی ندانست، مشخص است به آن زمین خوردن عمری با دیده تردید مینگرد. داور اشتباه کرد اما اشتباهات بزرگ را بدون شک، یحیی گلمحمدی روی نیمکت این تیم مرتکب شد.
افتهای سریالی
از شانس خوب گلمحمدی این روزها بیشتر از 3هزار نفر به ورزشگاه آزادی نمیآیند، اگر دیروز 40 هزار هوادار روی سکو بودند شاید او برای نخستین بار به صورت جدی شعار حیا کن را میشنید. البته همه گلولههای برفی را دیدند. شعارهای نصفه و نیمه را هم شنیدند. صبر هوادار تمام شده، چون در ابتدای فصل تقریبا همه نیازهای کادر فنی تأمین شد. آنها 14 هفته در صدر بودند و هوادار این تیم، که تصور میکرد کار برای قهرمانی تمام است، حالا همه چیز را در معرض فنا میبیند. از اینجا به بعد دیگر یحیی گلمحمدی هیچ ضمانتی برای حفظ صندلیاش ندارد. او زیرفشار، تصمیماتی را گرفت که نمیشود همه آنها صرفاً تاکتیکی و فنی دانست. اصرار در خط زدنهای متوالی سیامک نعمتی، بیاعتنایی مطلق به عبدی و نابود کردن یک استعداد، ناگهان چند بازی متوالی به عالیشاه میدان دادن و سپس همانند سروش رفیعی، چسباندنش به نیمکت. اینها همان تصمیماتی است که هوادار را دچار تردید میکند. کدام بازیکن پرسپولیس بعد از نیمکتنشینی به اوج برگشته؟ خاصیت این نیمکت چیست که آنها را اینچنین خراب میکند؟
چوب خطی که پر شده
مهدی ترابی از روزی که درفوتبال ایران چهره شد، چند فصل تا هفته بیستم گلی را نزد؟ بازیکنانی که نیمکتنشین شدند، کدامشان بعد از ورود به زمین توانایی عوض کردن جریان بازی را دارند؟مشخصاً این همه افت کیفی اتفاقی نیست. هرچه هست در دل همان تمریناتی است که پشت درهای بسته انجام میشود. هرچه هست، در گروی تاکتیکهایی است که بازیکن به هر دلیلی با آنها منطبق نمیشود. اگر صادقی و ترابی در هر تیم دیگری بودند، بدون شک از ستارههای اصلی لیگ به شمار میرفتند، اما حالا یک سقوط آزاد را تجربه میکنند. یحیی فرصت زیادی ندارد. شاید یک باخت در اصفهان و حذف از جام حذفی، شاید هم یکی، دو مساوی دیگر در لیگ. نمیدانیم او توانایی بازگرداندن پرسپولیس روی نوار پیروزیهای متوالی را دارد یا نه، اما احتمالاً استقلال و سپاهان به این زودیها پا پس نمیکشند.
در حال حاضر تا حدی چوب خط کادر فنی پر شده و برخلاف انچه گلمحمدی تصور کرده که هیچکس نمیتواند او را بردارد باید گفت دنیای فوتبال بیرحم تر از آن است که تصور میکند!
مهدی طاهرخانی