گفتگو با افسر اسدی بازیگر سینما و تلویزیون
افسر اسدی بازیگر سریال باغ سرهنگ ماه عسل بعد از مدت ها سکوت حرف های عجیبی می زند.
اسدی می گوید بدون رضایت محمود دولت آبادی «کلیدر» را منظوم کرده است و تلویزیون را نوانخانه ای می داند که چیزی برای ارائه ندارد. از دست بازیگران زنی که به تکرار افتاده اند و همه جا هستند شاکی است و ابایی ندارد از اینکه بگوید لازم باشد سر چهارراه گل فروشی خواهدکرد. گفت و گوی ما را با این بازیگر بخوانید.
خانم اسدی مشغول چه کاری هستید؟
مدتی بود در حال منظم کردن رمان کلیدر آقای محمود دولت آبادی بودم، اما به رغم اینکه ایشان 20 سال پیش با این کار موافق بودند و با خودشان در این باره صحبت کرده بودم از طریق اطرافیان شان شنیدم که رضایتی به این کار ندارند.
اما شنیده ام شما برای این کار خیلی وقت گذاشته اید.
بله برایش وقت گذاشتم و الان هم از طریق فضای مجازی بین دوستان خودم منتشرش می کنم. نمی دانم آقای دولت آبادی چه واکنشی نشان می دهند و اینکه عصبانی می شوند یا نه. البته مطمئنا خوشحال که نمی شوند. الان کارم این است و به رتق و فتق این کار مشغولم.
خب فکر می کنید آقای دولت آبادی چه برخوردی با این قضیه داشته باشند؟
نمی دانم. واقعا نمی خواهم ایشان عصبانی شوند اما این هم یک جور نشر است و در دنیای مجازی انجام می شود که خطا هم نیست.
این نشر چگونه و به چه صورت انجام می شود؟
به صورت هفتگی؛ هر هفته یک بخشی از آن را منتشر می کنم.
چقدر برای این کار زمان گذاشتید؟
نزدیک به دو سال و نیم تا سه سال در سال های اخیر. اگر به شکل مداوم انجام می شد و رضایت استاد را داشتیم هر جلد سه ماه زمان می برد اما به شکل تفننی کار را انجام دادم و در میانه راه یکسری انگیزه هایم را از دست دادم. یکسری تشکیک هم به وجود آمد. با این حال الان چهار جلد تمام شده و به موازات انتشار در فضای مجازی اگر خدا کمک کند بقیه جلدها را هم انجام می دهم.
البته به شکلی که الان انتشار پیدا می کند می تواند برای علاقه مندان خوراک چهار سال باشد و اگر اینطوری خوانده شود عجله ای برای ادامه کار ندارم. با این حال دل نگرانی ام رضایت استاد است و الان سر در نمی آورم چرا مخالفت کرده اند چون خودم بیست سال قبل یک بخش هایی از کار را برای شان خواندم و ایشان استقبال کردند.
شاید صحبت رودررو با ایشان مشکل را حل کند؟
الان دیگر صحبت رودررو با ایشان سخت شده. ما قبلا با خانواده ایشان رفت و آمد مختصری داشتیم اما در طول زمان فاصله ها زیاد شد. با این حال از طریق همسر و پسرشان متوجه شدم رضایتی به این کار ندارند و حتی از شنیدن این اتفاق عصبانی می شوند.
فکر می کنید چرا راضی به این کار نیستند؟
از دو حال خارج نیست. طبیعتا ایشان نخوانده نمی تواند قضاوت کنند و مثلا بگویند کار سخیفی شده. من از زبان اطرافیان شان شنیده ام استاد اصلا دوست ندارند از آثار آفریده شان افراد دیگری بهره برداری کنند و مثلا بگویند از کلیدر فیلم یا سریال بسازند. استاد این حساسیت ها را دارند اما قطعا خودشان هم از فرد یا افراد دیگری الهام گرفته اند. اصلا خاصیت هنر این است که انسان برای خلق یک اثر از هنرهای اسبق الهام می گیرد و یک تلنگری زده می شود تا اثر جدیدی به وجود بیاید. اتفاقا من تصورم این است که اثر منظوم شده کلیدر بسیار روان تر و شیرین شده و می توانم این ادعا را داشته باشم.
فکر نمی کنید این ادعای تان با واکنش آقای دولت آبادی مواجه شود؟
(با خنده) به هر حال اگر واکنشی نشان دهند من هم برای واکنش شان واکنشی خواهم داشت.
دو ماه قبل در مجله فیلم مصاحبه ای از شما خواندیم که گفته بودید دیگر دور سینما و تلویزیون را خط کشیده اید و سر چهارراه ها گل فروش می کنید. این شوخی بود دیگر، درست است؟
خوب شد به این مساله پرداختید. من در آن مصاحبه طوری حرف زدم که یک خواننده باهوش متوجه می شد این یک اعتراضیه است. سردبیر آن نشریه یعنی آقای مهرابی که هم دانشکده ای من بوده با من تماس گرفت و گفت شما به خبرنگار ما چنین حرف هایی زده اید و ما حتی می توانیم تیترش کنیم. من واهمه ای از این مساله و چاپ مصاحبه ام نداشتم. گفت می دانی چقدر سر و صدا می کند؟ من هم تصورم این بود که به طور ویژه ای به این حرف ها پرداخته می شود اما حرف هایم لا به لای حرف های دیگر گم شد و یک عکسی از من چاپ شده که فوق العاده افسرده است.
نمی دانم این عکس را از کجا پیدا کرده اند که هر بار در جاهای مختلف آن را می بینم. واقعا خودم از این عکس حالم به هم می خورد. مردم اگر این عکس را ببینند و یک کاسه دستم باشد حتما پول خرد در کاسه ام می ریزند. به هر حال برای آن مصاحبه ابتکاری به خرج ندادند. آن حرف ها یک فریاد خاموش بود و من از زبان هم صنفان خودم حرف زدم. همان هایی که شرایط من را دارند. البته یک عده هستند که در کنار کار هنری شان بیزینس هم دارند و مشاغل دیگرشان را هم ادامه می دهند، اما من جزو آن گروه هستم که مقوله هنر منبع درآمدم بوده و هست و کار دیگری نمی توانم بکنم.
من نمی توانم معلم تاریخ یا جغرافیا باشم. من سر چهارراه گل فروشی نکرده ام اما جسارت این کار را دارم که چادر ببندم و یک عروسک پشت سرم بگذارم و با یک مجمره سر چهارراه ها بروم و جلوی ماشین ها اسپند دود کنم. می خواهم بگویم افسر اسدی از گرسنگی نمرده اما این خیلی بد است که فشارهای اقتصادی باعث شود به فردی که اندک اعتباری در هنر دارد و مردم از او گریزان نیستند، بها داده نشود و در نهایت بالاجبار دست به چنین کاری بزند.
حالا دوستان عزیز مطبوعاتی این یک حرف را آن قدر برجسته کردند تا جایی که این سوال برای خودم هم پیش آمد که واقعا سر چهارراه گل فروخته ام یا نه؟ اتفاقا یکی از اقوام مان هم این مصاحبه را خوانده بود و همه از همدیگر درباره آن سوال می کردند. خواهرزاده اصغر همت پرسیده بود که واقعا زن دایی این کار را کرده، که مادرش هم جواب داده بود نمی دانم والله. خودم هم باورم شده بود چنین کاری کرده ام. البته من در آن مصاحبه یک سری کدها داده بودم؛ مثلا اینکه گفته بودم عینک می زنم تا شناخته نشوم.
اخیرا پوران درخشنده هم تماس گرفته بود و فکر می کرد در شرایط بدی هستم. با این حال همان طور که گفتم این یک اعتراضیه بود. من مسوول چرخاندن زندگی ام نیستم و اصغر همت که خدا به او عمر دهد این مسوولیت را دارد. اما این یک جیغ بنفش بود. تا کی این افرادی که صحنه را اشغال کرده اند می خواهند جلوی دوربین باشند و بقیه از نظر کاری و معیشتی در شرایط سخت قرار بگیرند؟ این افراد زمانی انرژی و توان داشتند و همه حلوا حلوای شان می کردند اما حالا یک گروه چشم سبز وارد میدان شده اند. واقعا اینها صحیح نیست و حرف های من هم درددل بود.
آخرین کارتان در سینما و تلویزیون کدام ها بوده؟
در سینما دو سال قبل در جشنواره «جامه دران» را داشتم که کار آقای قطبی بود. و بعد از آن «تا آمدن احمد» را کار کردم. دور تلویزیون را هم خط بطان کشیده ام و وقتی حرف از تلویزیون می شود مو بر تنم سیخ می شود.
چطور؟
من از تلویزیون همه جوره طلب دارم. تلویزیون الان تبدیل به یک نوانخانه شده که پول ندارد اما کار می خواهد. واقعا اگر شرایط اینطوری است چرا اصرار به ادامه حیات دارند؟ وقتی نمی توانند هزینه های یک کار را تامین کنند اصلا چرا شروعش می کنند؟ واقعا از تلویزیون حالم بد می شود. البته نه اینکه مطلقا در تلویزیون کار نکنم.
شاید روزی روزگاری قرارداد خوبی ببندم و کار کنم اما الان دل چرکینم و تا جایی که از من برای تلویزیون دعوت شود نمی روم. سینما هم که داستان خاص خودش را دارد و فعلا با کارهای فرهنگی- هنری تغذیه روحی می شوم.