تهران- ایرنا- شوپنهاور از جمله فیلسوفان برجسته جهان به شمار میآید که بزرگانی چون نیچه و فروید نزد او شاگردی کردند. شوپنهاور خودش را بیش از هر اندیشمند دیگری، وارث حقیقی کانت میداند و از پرنفوذترین چهرههای تاریخ در حوزه اخلاق، هنر، ادبیات معاصر و روانشناسی جدید محسوب میشود.
آرتور شوپنهاور در ۲۲ فوریه ۱۷۸۸ میلادی در شهر دانتسیگ چشم به جهان گشود. پدرش بازرگانی تحت تاثیر اندیشههای ولتر بود که از حکومت نظامیگر پروس نفرت داشت. مادرش نیز نویسندهای شناخته شده بود. پس از اشغال نظامی دانتسیگ و انضمام آن به خاک پروس، خانواده شوپنهاور به هامبورگ کوچ کرد. از همان آغاز برای آرتور جوان شغل بازرگانی درنظر گرفته شده بود و او مدتی منشی پدرش در هامبورگ شد اما از چنین شغلی بیزار بود و از خود عطش زیادی برای کسب دانش نشان میداد.
شوپنهاور در ۱۸۰۹ میلادی برای تحصیلات عالی به گوتینگن رفت، جایی که برای نخستین بار با اندیشههای کانت آشنا شد و به شدت تحت تاثیر آن قرار گرفت. ۲ سال بعد برای تحصیل فلسفه و علوم طبیعی به دانشگاه برلین رفت و در کلاسهای درس یوهان گوتلیب فیشته نیز شرکت کرد اما به سرعت از آن روی گرداند.
وی در ۱۸۱۳ میلادی شروع به نوشتن رساله دکتری خود کرد. در فاصله میان سالهای ۱۸۱۴ تا ۱۸۱۸ میلادی مهمترین اثر خود را با عنوان جهان چونان اراده و تصور به رشته تحریر درآورد، اما این اثر در آن زمان میان محافل فکری آلمان بازتاب چندانی نیافت.
سپس وی در ۱۸۱۹ میلادی به عنوان استاد فلسفه در دانشگاه برلین استخدام شد. شوپنهاور که از هگل بیزار بود، ساعات تدریس خود را درست با ساعات کلاس درس هگل همزمان ساخت اما دانشجویان از کلاسهای درس او استقبال چندانی نکردند. همین امر باعث شد که تنها پس از ۲ ترم کار تدریس، دانشگاه را رها کند.
اگر چه آوازه شوپنهاور دیر به دست آمد اما پایدار بود. تاثیر او از آن جهت گسترده بود که افزون بر حوزه های معرفت شناسی و اخلاق، آموزه هایی نیز در قلمرو رهایی و فلسفه زندگی داشت، بدون این که در این عرصه ها به سنتهای دینی و جزمیات متوسل شود.
آرتور شوپنهاور در ۲۱ سپتامبر ۱۸۶۰ میلادی در فرانکفورت چشم از جهان فروبست. در اتاق کارش ۲ مجسمه برنزی وجود داشت، یکی از کانت و دیگری از بودا.
افکار و اندیشههای شوپنهاور
سیستم فلسفی شوپنهاور در تداوم سیستم کانتی است اما گرانیگاه نقد آن در جای دیگری قرار دارد. کانت در سنجش نیروی شناخت آدمی، به این نتیجه رسیده بود که ذهن شناسنده، هرگز اشیا را آنگونه که در خود یا به طور فینفسه و مستقل از شرایط شناخت ما وجود دارند درک نمی کند. در همین راستا است که کانت از ناممکنی شناخت از سرشت چیز در خود (شی فینفسه) سخن گفته بود. شوپنهاور در تلاش است تا درونمایه این شی فینفسه را معین کند. برای شوپنهاور نیز مانند کانت، جهان حسی چیزی جز پدیدار نیست؛ به عبارتی دیگر جهان تصور من است. شوپنهاور مهمترین اثر فلسفی خود را با همین جمله آغاز میکند؛ آنچه در این تصور پدیدار میشود، چیزی است که من نخست به عنوان هستهای متافیزیکی در ذات خویشتن کشف میکنم و آن همانا اراده است؛ ارادهای کور و فاقد خرد. هر شی دیگری در طبیعت نیز چیزی نیست جز بخشی از عینیتیافتگی ارادهای جهانی، کور، بینظم و فاقد خرد.
طبیعت در کل خود عینیتیافتگی اراده جهانی واحدی است و به باور شوپنهاور این همان چیزی است که کانت آن را شی فینفسه مینامد. بر این پایه شاید بتوان گفت آنچه در فلسفه افلاطون ایده، در فلسفه کانت شی فینفسه نام دارد، برای شوپنهاور در قالب مفهوم اراده جای میگیرد.
از دیدگاه شوپنهاور، اراده جهانی به گونه ای سلسله مراتبی در ایدههایی مافوق حسی، عینیت مییابد. این اراده در اشیای طبیعی غیرارگانیک به طور کامل کور باقی میماند اما در طبیعت ارگانیک به سطح آگاهی اعتلا می یابد. این اراده سرانجام در شعور انسانی فانوسی برمیافروزد تا در پرتو آن بتواند جهان را روشنی بخشد و امور خود را در این جهان بهتر پیش برد.
به باور شوپنهاور در جهان پدیدارها، تغییرات بر پایه اصل علیت صورت میپذیرند. اصل علیت تنها اصلی است که شوپنهاور آن را از مفاهیم بنیادین (کتهگوریها) دوازدهگانه کانت درباره قوه فاهمه برمیگیرد. رفتارها و کنشهای انسان نیز که از اراده تجربی او سرچشمه میگیرند، بهگونهای که تابع اصل علیت هستند. بر این پایه میتوان گفت که شوپنهاور در این زمینه جبرگرایانه میاندیشد.
منش اجتماعی عجیب و غریب شوپنهاور
شوپنهاور همواره با ناشران آثار خود دعوا داشت. آنان را متهم میکرد که به اندازه کافی در نشر آثار او نمیکوشند.
دوستان کمی داشت و در سالهای پایانی عمر، زندگی تنها با سگش را به معاشرت با اطرافیان ترجیح میداد.
شوپنهاور از بیشتر فیلسوفان همعصر خود متنفر بود. هگل را شیادی میدانست که کارش لفاظی جنونآمیز، مهملبافی و یاوهگویی است. درباره فیشته نیز گفته بود که کار او صوفیگری، جمبل و جادوست و به فلسفه ارتباطی ندارد. او معتقد بود که آنها فلسفه را به وسیله معاش و به خدمتکار دین و دولت تبدیل کردهاند و سخنان آنها را تنها میتوان در تیمارستانها از دیوانگان شنید.
گفتنی است که شوپنهاور با وکیلی مشورت کرده بود تا ببیند در توهین به دیگران تا کجا میتواند پیش رود و چه توهینهایی از مرزهایی که قانون تعیین کرده فراتر و قابل مجازات است اما از طرفی دیگر، شوپنهاور برای کانت احترام ویژهای قائل بود و خود را وارث حقیقی او میشمرد.
شوپنهاور به ندرت به شخصی اعتماد میکرد. روایت میکنند که همواره در اتاق خوابش سلاحی پنهان کرده بود.
هرگز به آرایشگاه نمیرفت، زیرا بیم آن داشت که آرایشگر گلوی او را با تیغ ریشتراشی ببرد.
هرگز اجازه نمیداد فردی بیش از اندازه به او نزدیک شود. یک بار زن خیاطی را که در راهرو خانهاش با سروصدای زیاد آرامش او را برهم زده بود، چنان هل داد که زن نگون بخت با سقوط از پلهها دچار آسیبدیدگی مادامالعمر شد. با شکایت زن به دادگاه، شوپنهاور ناچار شده بود تا پایان عمر به آن زن، ماهانه مبلغی بابت غرامت به او بپردازد.
تاثیر و آثار شوپنهاور
آرتور شوپنهاور بر اندیشههای شماری از متفکران پس از خود تاثیر داشته است. در میان آنان میتوان از هارتمن، بورکهارت، نیچه، فروید، هایدگر و نیز هورکهایمر نام برد. همچنین تاثیر اندیشههای شوپنهاور بر هنر و ادبیات انکارناپذیر است. فریدریش هبل، ریچار واگنر و ویلهلم بوش تحت تاثیر او بودند.
از مهمترین آثار شوپنهاور میتوان به درباره ریشههای چهارگانه اصل سبب کافی (۱۸۱۳)، درباره دیدن و رنگها (۱۸۱۶)، جهان چونان اراده و تصور (جلد نخست ۱۸۱۹) و (جلد دوم ۱۸۴۷)، درباره اراده در طبیعت (۱۸۳۶) و ۲ مساله اساسی فلسفه اخلاق (۱۸۴۱) اشاره کرد.
گزین گویه های شوپنهاور
در انتها به برخی گزین گونه ها و جملات نغز و ظریف این نویسنده و فیلسوف بزرگ که در شبکه های مجازی و نوشتارهای عمومی دیده می شود، اشاره می شود:
- ازدواج یعنی نصف کردن حقوق و دو برابر کردن تکالیف.
- هر حقیقتی از سه مرحله می گذرد: تمسخر آن، سرکوب آن و بالاخره پذیرفتن آن به عنوان اصلی بدیهی.
- آیا جهالت نیست که آدمی ساعات شیرین امروز را فدای روزهای آینده نماید.
- ازدواج یعنی با چشمان بسته، بهامید گرفتن یک مارماهی، دست فروبردن در جوالی پر از مار.
- با مصلحت دیگران ازدواج کردن در جهنم زیستن است.
- زندگی کوتاه است و حقیقت دوردست و طولانی است؛ بیایید حقیقت را بگوییم.
- زندگینامه انسان عبارت است از: مدهوش از امیدها و آرزوها، پایکوبان بهآغوش مرگ پناه بردن.
- نان روزانه استادان فلسفه، لقمهفطیر ترشیدهای بیش نیست. هدف نهایی از سرودن اشعار و نشر افکار، کوششی است، آگاهانه تا سری بزرگ را بر روی تنه انسانهای کوچک قرار دهند؛ پس چندان جای تعجب نیست اگر نتیجه نمیبخشد.
- همه آرزوها از نیاز سرچشمه میگیرد، یعنی از کمبودها و از رنجها.
- یک انسان معمولی، کالای تولیدی کارخانه طبیعت است.