خانواده | |
---|---|
سایر اطلاعات | |
اطلاعات کلی | |
مانی | |
. نگارهای از مانی که زیر آن به دبیرهٔ سریانی نوشته شدهاست: مانی پیامبر روشنی (maˀnī ˀizgaddā dnuhrā) | |
نام کامل | مانی |
نامهای دیگر | ماناگ، مانا |
زاد روز | ۲۱۶ میلادی |
لقب | فرستادهٔ روشنی، سرور نجات بخش، بغ راستیگر، بودای روشنی و فارقلیط مانی نقاش |
محل تولد | روستای مردینو در اطراف تیسفون |
آئین | گنوسی، الخسائی و مانوی |
اهل | تیسفون |
محل زندگی | تیسفون، بابل |
آرامگاه | گندی شاپور |
ملیت | ایرانی |
شناخته شده | پیامبری، عرفان، نقاشی |
دوره | اشکانیان و ساسانیان |
پیشه | عارف، نگارگر، نویسنده |
مکتب | ثنوی گنوسی |
سالهای فعالیت | سده سوم میلادی |
آثار | شاپورگان، رازان، ارژنگ، کوان، گنج زندگان، انجیل زنده |
محل درگذشت |
ایران گندی شاپور |
نام پدر | پاتیگ |
نام مادر | مریم کمسرگانی |
همسر | نداشت |
فرزند | نداشت |
مانی (زاده ۱۴ آوریل ۲۱۶ م[۱] – درگذشته ۲ مارس ۲۷۴ م)، فیلسوف، شاعر، نویسنده، پزشک، نگارگر[۲] بنیانگذار و پیامآور آیین مانوی است. او از پدر و مادر ایرانی منسوب به بزرگان اشکانی در نزدیکی تیسفون که در ایالت آسورستان قرار داشت که بخشی از شاهنشاهی اشکانی بود، زاده شد. او آیینی را بنیان نهاد که دیرهنگامی در سرزمینهایی از چین تا اروپا پیروان فراوانی داشت. برادران شاپور یکم او را پشتیبانی کردند و شاپور به او اجازهٔ تبلیغ دینش را داد. اما گرفتار خشم موبدان زردشتی دربار ساسانی شد و سرانجام در زمان بهرام یکم زندانی گشت و اعدام شد.[۳] مانی خود را مانند بودا و عیسی فرستاده خدا معرفی میکرد، برای تکمیل آموزههایی که پیشینیان آورده بودند دینی نو و همگانی را تبلیغ مینمود که مانند مسیحیت در آن به روی آدمیان از هر نژاد و با هر وضع، باز بود. باورهای آن از آیینهای بابلی و ایرانی سیراب شده بود و از دینهای بودایی و مسیحیت اثر پذیرفته بود.[۴] مانی رتبه شماره ۸۳ را در سیاهه تأثیرگذارترین اشخاص تاریخ مایکل اچ هارت دارد.[۵] پیروان مانی او را با القابی چون فرستاده روشنی، بغ راستیگر، سرور نجاتبخش، بودای روشنی و فارقلیط زمان میخواندند.[۶] کاتاریسم یک جنبش اصیل مانوی بود و به همین دلیل خود را «پاکها» مینامیدند، نامی که از ادبیات مانوی برگرفتند. مفهوم «پاک» و پوشیدن «جامهی سفید» از عناصرِ دینیای بود که مانی از فرقهی گنوسی مغتسلهی خزایی که در آن پرورش یافته بود وام گرفته بود.[۷] بخشی از دوران جوانی مانی در فرقهای عرفانی سپری شد که غسل در کانون آیینشان بود و استادش الخزایی یا الخسائیوس بود.[۸][۹]
نام و تبار
طومارنگاره «زادنگاره مانی» (マニ降誕図 (Māni kōtan zu)) [موزه کیوشو، ژاپن][۱]پدر، مادر و نژاد
مادرش، «مریم» از خاندان کمسراگان منسوب به دودمان پارتی پادشاهی اشکانیان بود؛[۱۰] و پدرش «فاتک» یا «پاتیگ» نام داشت که او را از اهالی همدان دانستهاند.[۱۱][۱۲]
زادگاه
بهگفتهٔ بیرونی در بابل، در دهکدهٔ مردینو در نزدیکی رود کوثی زاده شد. در آبراههای که دو رود دجله و فرات را به یکدیگر در جنوب تیسفون پیوند میداد. تئودر بارکونای زادگاه او را ابرومیا میداند که با افرونیه عربی تطبیق داده شدهاست. در الفهرست نوشته شده که مانی از حوحی بود. والتر هنینگ زادگاه مانی را شهر جوخا (بت درایه) در شرق تیسفون میداند. در یکی از نوشتههای پارتی مانوی، مانی «شبان جوخا» خوانده شدهاست. توباخ پیشنهاد میدهد که مانی در مردینو زاده شد و پدرش او را به جوخا (ابرومیا) برد و در آنجا رشد کرد.[۱۳]
زادروز
مانی در چهارمین سال پادشاهی اردوانی در سال ۵۲۷ از تاریخ سلوکی بابلی و هشتم ماه نیسان یعنی در ۱۴ آوریل سال ۲۱۶ میلادی زاده شد.[۱۴]
ریشهٔ نام
نگارش نام مانی در نوشتههای مانوی پارسی میانه، پارتی، سغدی، ترکی باستان بهگونهٔ «mʾny» و با پیوستهایی در پایان نام نوشته شدهاست. در نوشتههای زرتشتی به پارسی میانه بهگونهٔ «مانا» و «مانیی» در پازند «مانائه» نوشتهاست.[۱۵] نام مانی در آن زمان نسبتاً متداول بودهاست.[۱۶] در زبان سریانی بهگونهٔ «مانی حیا» (مانی زنده) نوشته شده که بازتاب آن در یونانی Μανιχαιος و در لاتین Manichaeus شدهاست.[۱۷] ژاله آموزگار و مری بویس ریشهٔ نام مانی را آرامی دانسته که در متون پارسی میانه به فرشته و پیامبر روشنی معنی شدهاست.[۱۸][۱۹] بیرونی نام مانی را نزد مسیحیان «قوربیقوس پسر فتق» مینویسد.[۲۰] بارکونای نیز نام وی را «کوربکیوس» میداند.[۲۱] در نوشتههای پارسی–پارتی میانه، مانی با اسم «کرفهگر» (کربکگر، بهمعنای نیکوکار) نیز ذکر شده و برخی کوربکیوس را مشتق از آن دانستهاند.[۲۲][۲۳]
زندگی
گاهشمار زندگی مانی | ||
---|---|---|
رویدادهای مهم در زندگی مانی | ||
۲۱۶ | تولد مانی در مردینو | |
۲۲۰ | پیوستن به پدر در جوخا | |
۲۲۴ | آغاز پادشاهی ساسانیان و اردشیر | |
۲۲۸ | نخستین دیدار با فرشتهٔ همزاد | |
۲۴۰ | آغاز شاهی شاپور یکم و اظهار علنی دین به عموم مردم | |
۲۴۱ | سفر به هند و دیگر بخشهای ایران[۲۴] | |
۲۴۲ | بازگشت به پارس پس از مرگ اردشیر | |
۲۶۰ | شرکت در جنگ با شاپور و شکست والرین | |
۲۷۰ | مرگ شاپور | |
۲۷۳ | ریشهگیری و استقرار آیین مانوی | |
۲۷۴ | درگذشت مانی در زمان بهرام به سعایت موبد کرتیر.[۲۵] |
آغاز زندگی
پدر مانی، به بابل کوچ کرده بود و در تیسفون میزیست و به معبدی میرفت که ظاهراً به فرقهٔ منجمین السبئیون تعلق داشت. بنابر گفتهٔ ابن ندیم، روزی ندایی شنید که «فاتق گوشت نخور، شراب ننوش و از نکاح برحذر باش.» او این ندا را در سه روز و هر بار سه مرتبه شنید. پس از آن در هنگامیکه همسرش باردار بود به فرقهٔ غسلتعمیدگرای مغتسلهٔ الخسائیه پیوست. درین فرقه گوشت خورده نمیشد و دیگر مناسک مذهبی موشکافانه انجام میشد: ختنه، توحید، رد پیشگویی و منجمی. آتش ابزار شیطانی دنیای باستان دانسته میشد و آب مرکز تقدیس بود. ابن ندیم مینویسد که مانی پای کجی داشت. زمانیکه مانی چهار ساله بود، به پدرش پیوست و در میان مغتسله بزرگ شد. بر طبق زندگینامهاش در نسخههای خطی مانوی کلن، او را فرشتههای روشنی تا سن بلوغ نگهداری میکردند. در سن دوازده سالگی، مانی نخستین وحی و مکاشفه خود را دریافت کرد و فرشتهای به نام التوم (سریانی) suzugos (یونانی), نرجمیگ (پارسی میانه به معنای همزاد) با او سخن گفت و از او خواست که فرقهٔ مغتسله را رها کند و بر او رازهایی را آشکار کرد. بیرونی تاریخ این مکاشفه را در سیزده سالگی مانی و در سال ۵۳۹ سلوکی — که مطابق با دومین سال پادشاهی اردشیر است — نوشتهاست.[۲۶]
نوجوانی تا بعثت
جوانی مانی در میان مغتسله سپری شد و اغلب دربارهٔ اعمال ایشان در مباحثه و مخالفت بود. بهویژه آنکه وی سود تغسیل غذا را برای کمینهکردن اثرات سوء آن بر تن و ساخت مواد زاید به چالش میکشید.[۲۷][۲۸] از همین روی، وی نشان داد که تن را نمیتوان با آب طهارت داد. در نوشتههای مانی، طهارت و خلوص تنی که عیسی بدان اشاره میکند در دانستن تمییز و تفکیک نور از ظلمت و حیات از ممات است.[۲۹][۳۰] مخالفانش به وی تهمت ضدمسیح بودن و پیامبر دروغین زدند. انجمنی از بزرگان تشکیل شد و از پاتک مؤاخذه کردند که چرا مانی از پیروی آداب سرباز میزند. پاتک گفت بروید و از خود مانی بپرسید. مانی در پاسخ گفت که تعلیمات آنان منطبق بر آنچه عیسی گفته نیست. از الخسای، بزرگ فرقهٔ مغتسله نقل قول کرد که در مکاشفهای صدای آب را شنیده که از غسلهای مدام که آزارش میدهند مینالیدهاست، زمین میگفته که شخم آزار میرساندش و نان میگفته پختهشدن آزارش میدهد. ازین رو غسل و شخم را متوقف کرده و پیروانش را دستور داده نان نپزند.[۳۱][۳۲]مغتسله از فرقههای گوناگون تشکیل میشد. یکی از این فرقهها، «الخزایی» نام داشت که بر حسب نام پیشوای آن یعنی «الخزای» نامگذاری شده بود.[۳۳]
بعثت در ۲۴ سالگی
طومارنگاره سه گذرگاه (三道図[圖] (Sanmichizu or Sāndàotú [موزه یاماتو بونکاکا ـ ژاپن]). به معنی سه مکان باززایش یا گذرگاه. این سه مکان شِخینا (یا عرش اعلاء)، ارض خاکی و دوزخ هستند. صحنههای این پرده به پنج بخش تقسیم میشوند، نخست: دیدار دوشیزة روشنی از بهشت، دوم: موعظه در اطراف یک ایزد [احتمالاً خود مانی]، سوم: باززایی نیکو یا چهار گروه در اجتماع چین. چهارم، به پیشنهاد دانشمندان، این بخش از تصویر حاوی نقشی از دوشیزة روشنی است که در روز داوری برای ارواح درگذشتگان شفاعت میکند. در اینجا داور در محکمة خود نشستهاست. [۲]مانی تا دوازده سال مکاشفاتش را پنهان نگاه داشت آنگاه که به بیست و چهار سالگی رسید التوم به او گفت که زمان ابلاغ و اعلان رسیده تا انجیل راستین اعلام شود. این مکاشفه در کدکس اینچنین نوشته شدهاست: هنگامیکه مانی بیست و چهار ساله بود و در همان سال که اردشیر بر هترا تاخت و شاپور تاج شاهی بر سر نهاد در ماه برموده و روز هشتم ماه قمری، خداوند او را مأمور ساخت. ابن ندیم روزی که مانی رسالت خود را آشکار ساخت، همان روز تاجگذاری شاپور در یکشنبه اول نیسان وقتی خورشید در برج حمل بود و در سال ۵۵۱ سلوکی مطابق با ۱۲ آوریل ۲۴۰ میلادی مینویسد. دو تن از پیروانش، شمعون و زاکو و پدرش با او همراه بودند.[۳۴] او چنین موعظه کرد که فارقلیط ظهور کردهاست و او همان فارقلیط و خاتم پیامبران است. (بیرونی) مانی حقایق دین خود را نخست بر پدر و پیران خاندان خویش آشکار کرد.[۳۵]
تبشیر رسالت
سفر به هند[ویرایش]
او سپس به سفر پرداخت و به سوی خاور روانه شد. بر کشتی نشسته و برای تبلیغ آیین خود به هندوستان رفت، یعنی به توران[۳۶] و مکران (شمال بلوچستان و سند). در اینجا کامیابی به او روی آورد و شاه مکران را با گروهی از خادمانش جامهٔ طریقت خود پوشاند. او سفرهای دور و درازی به ایران، هندوستان باختری و شمال خاوری ایران کرد و به تبلیغ دینش پرداخت.[۳۷]
بازگشت به ایرانشهر
پس از مرگ اردشیر، به همراه یاران خود با کشتی به پارس بازگشت؛[۳۸] و پیاده به سفر رفته و به موعظه پرداخت گرچه با مقاومت و دشمنی مردم روبرو شد. از پارس به میشان، پادشاهی کوچکی در دهانهٔ اروندرود رفت و از آنجا به میهن خود بابلیه برگشت. در بابلیه به تبشیر پرداخت و دوباره به پارس و ماد بازگشت.[۳۹]
در دربار ساسانی
سکهای منقش به چهرهٔ شاپور یکم، پادشاهی که به مانی اجازه تبلیغ دین داد و در دربار پذیرفت.مانی، پیروز برادر شاپور یکم را به آیین خود درآورد؛ و بهگفتهٔ ابن ندیم پیروز، ملاقاتی میان شاپور و مانی ترتیب داد.[۴۰] و به گفتهٔ ابن ندیم هنگام ورود مانی، از دو شانهٔ او نور بهمانند چراغْ ساطع بود و ازینرو شاپور مانی را بزرگ داشت.[۴۱] بهگزارش کفالایا، شاپور سه بار مانی را به تیسفون فراخوانده بود و در بار سوم او را در شمار درباریان خود درآورد و به او اجازهٔ تبلیغ آیینش را داد.[۴۲]
مانی فرستادگانی به دیگر بخشهای جهان فرستاد. نخستین فرستادهٔ مانی به امپراتوری کوشانیان در افغانستان کنونی بود. (چنانچه نقشهای فراوان دینی در بامیان در توصیف اویند)، جایی که باور بر آن است که برای مدت زمانی زندگی کرده و به آموزش پرداختهاست. گفته میشود که به سمت درهٔ ایندوس در هندوستان در ۲۴۰ یا ۲۴۱ پس از میلاد با کشتی حرکت کردهاست و توران شاه، پادشاه بودایی هندوستان را به آیین خود درآوردهاست. در آن زمان است که به نظر میرسد اثرات گوناگونی از بوداییگری به مانویگری سرایت کردهاست: نفوذ بوداییگری بر ساخت اندیشهٔ دینی مانی قابل توجه است. حلول ارواح، باور مانیگران شد و ساختار چهار جانبهٔ اجتماع مانوی، میان راهبان مرد و زن، (گزیدگان) و پیروان غیرروحانی (نیوشندگان) که ایشان را پشتیبانی میکردند، تقسیم گردید، که به نظر میرسد این هم بر پایه سنتهای بوداییان باشد.[۴۳]
بهگزارش الکساندر لوکوپولیسی مانی در هنگامی که در دربار شاپور بود در یکی از نبردهای شاپور با او همراه بودهاست. مری بویس این پیکار را با گوردیان سوم یا والریان میداند. مانی در پارس و پارت و آدیابنه و سرزمینهای نزدیک روم به موعظه و تبلیغ پرداخت. مانی مهرشاه یکی دیگر از برادران شاپور را نیز به آیین خود درمیآورد؛ و فرستادگانی به سرپرستی ادّا و پاتیگ به مصر و روم میفرستد که تا اسکندریه پیش میروند. امّو را به مرو و سرزمینهای پارت فرستاد.[۴۴]
فرجام
از مرگ شاپور تا بهرام یکم
هرمز پسر شاپور که در زمان شاهی یکساله اش مانی در امان بوداز مرگ شاپور تا ۲۷۳ م کیش مانی پایه گرفته بود. در زمان شاهی پسر شاپور، هرمز یکم — که تنها یک سال بود — او به بابلیه بازگشت. هرمز با مانی مانند شاپور، مهربانی نمود و او را که از ایران رفته بود، در کاخ خویش در دستگرد پناه داد؛ این کاخ را آرابیون خواندهاند.[۴۵] در زبور مانوی ص ۴۳ درینباره اینچنین نوشته شدهاست:[۴۶]
« | شاپور تو را حرمت کرد، هرمزد نیز حقانیت ترا پذیرفت. | » |
پس از آن زمانی که بهرام یکم به تخت نشست به شهر هرمزداردشیر رسید. موبدان بهویژه کرتیر سعایت مانی را پیش او کرده بودند و بهرام را به دشمنی برانگیخته بودند. زبور مانوی از بدخواهی مغان در نزد بهرام این چنین مینویسد:[۴۷][نیازمند منبع غیر اولیه]
« | این روزها مردی پیدا شده که با ما میستیزد و کارهای ما را خراب میکند. خواهش همهٔ ما از تو ای شاه این است که او را بکشی چون او آموزگاری است که مردمان را گمراه میکند. | » |
فراخوان بهرام
مانی قصد سفر به استانهای شمال شرقی، کوشان و خراسان را داشت که ازین کار بازداشته شد. در یک روز شنبه یا یکشنبه برایش فراخوان و احضاریهای رسید تا در گندی شاپور به دربار بهرام برود. مانی در خشم و پریشانی بازگشت و به خوزستان آمد به میشان و رود دجله رسید و از آنجا به تیسفون و سپس گندی شاپور رفت. چنان مینماید که درین هنگام مانی مرگ خود را پیشبینی میکند:[۴۸]
« | مرا بنگرید فرزندان من و از دیدارم سیراب شوید چه زود باشد که جسم من از میان شما کناره گزیند | » |
دربار بهرام
مانی در روز یکشنبه به گندی شاپور رسید. او در حضور بهرام بههمراه شاگردانش نوح زادگ مترجم، کوشتای دبیر؛ و ابزخیای پارسی رفته بود.[۴۹] حضور یک مترجم گواه این است که مانی گرچه شاپورگان را به زبان پارسی میانه نوشته، اما چون اشکانی بوده به زبان اشکانی میانه سخن میگفته و نیاز به مترجم داشتهاست.[۵۰] نوح زادگ رخداد دیدار میان مانی و بهرام را در یک نوشتهٔ پارتی[۵۱] این چنین نوشتهاست.[۵۲] به مانی بیاحترامی میشود چون او را در کنار نگهبان نگاه میدارند که منتظر باشد تا شاه غذایش را تمام کند و به شکار برود. بهرام از غذا فارغ شد و از سر سفره برخاست درحالیکه یک بازویش به گردن ملکه سکا و بازوی دیگرش به دور گردن کرتیر پسر اردوان بود بهسوی مانی آمد و اولین سخنش این بود:
« | خوش نیامدی! مانی به او پاسخ داد: چه گناهی از من سر زدهاست؟ بهرام گفت: سوگند خوردهام که ترا نگذارم به این کشور برسی؛ و با خشم به مانی گفت: تو برای چه کاری خوب هستی؟ زیرا نه به کارزار میروی و نه به شکار شاید تو برای پزشکی و درمان هستی که آن را هم نمیکنی؟ (اینجا شاه اشاره به علاج ناموفق یکی از افراد خاندان سلطنتی میکند که شاید خواهر شاه است)[۵۳] مانی پاسخ داد: من به شما هیچ بدی نکردهام. به شما و خاندان شما همیشه نیکی کردهام. بسیاری از بندگان شما را من از دیو و دروغ دور کردهام و بسیاری را انواع تب و لرز و رنج چندساله رهانیدم و بسیاری را که دم مرگ بودند دوباره بهبود دادم. |
» |
سپس بهرام با زهرخندی که به لب داشت مانی را دربارهٔ شخصی به نام بات شهردار که از آیین نیاکان برگشته و به مانی پیوسته مؤاخذه میکند:
« | سه سال تمام است که تو با بات همراهی. چیست آیین و دادی که تو او را آموختهای که او آیین ما را رها کرده و آنِ تو را پذیرفتهاست. این را چگونه توضیح میدهی؟ چرا با او بدانجا که من فرمان دادم نرفتی؟ | » |
انگیزهٔ شاه درین برخورد روشن میشود که تحمل تغییر دین بات برای بهرام سخت بودهاست. مانی از حکم حبس خانگی که به او ابلاغ شده بوده سرباز زده بودهاست.[۵۶] مطابق روایت قبطی، بهرام سپس خرده میگیرد که آموزههای او از زمان اشکانیان تا ساسانیان رخ نیفتاده است. مانی میگوید که شاه میتواند از مردمان جویا شود و او هرگز استادی نداشته و این خِرَد و دانش را فرشتهای از جانب خداوند به او دادهاست. بهرام از مانی بازخواست میکند که چرا این چیزها بر تو نازل شده و بر ما ننموده که خداوند همهٔ این سرزمینیم. مانی میگوید این خواست خداوند بودهاست، هرطور میخواهی با من رفتار کن.[۵۷] ولی شاهان پیشین شاپور و هرمز با من مهربان بوده و پشتیبانیام کردهاند. شاه به دشنام و تهدید میپردازد و آنگاه مانی به درگاه ایزد مهر استغاثه میکند.
« | بنگر ای خورشید تو شاهدی که چگونه شاه در بی آزرمی به من ستم میکند. | » |
شاه خشمناک میشود و دستور به بندکشیدن و زندانیکردن مانی را میدهد.[۵۸]
رویارویی با موبدان
نمایشگاه «راز مانی» در موزه چستر بیتی، دوبلین، ۲۰۱۹در دربار با دشمنی شدید موبدان روبرو شد. ثعالبی نقل میکند که موبد کرتیر از مانی پرسید: ویرانی بهتر است یا آبادانی؟ مانی گفت: ویرانی تنها مایهٔ آبادانی جانهاست. موبد گفت: به ما بگو، آیا کشتن تو آبادانی است یا ویرانی؟ مانی گفت: این ویرانی بدن است. موبد گفت: پس شایستهاست که تو را بکشیم تا پیکرت ویران شود و جانت آبادان![۵۹][۶۰] پس از آنکه موبدان زرتشتی او را مرتد خوانند، او به زنجیرهای گران بسته شد.
حبس و درگذشت
روزهای واپسین
در زندان مانی به پیروانش تسلی و تذکره داد و موعظههای وداعش در روایات پارسی و پارتی میانه و قبطی ثبت شدهاند. او همچنین به نگهبان زندان دستورهایی داد. از کسانی که به دستورها و تذکرهها و پیشگوییهایی استادشان گوش کردند، مار امو و مار اوزی نامشان آورده شدهاست.[۶۱] امو کسی است که توسط او آخرین رسالهٔ مانی «مهر دیب» (نامه مهر) به بیرون فرستاده شد و امو سه روز پیش از وفات مانی او را ترک کرد. مار اوزی تا لحظهٔ آخر در کنار مانی بود از شنبه تا دوشنبه.[۶۲] سه روز آخر زندگی مانی بهطور مبسوط شرح داده شدهاست. مانی مرگ قریبالوقوعش را پیشبینی کرد و حتی اشتیاق آن را داشت.[۶۳] دو گونه گزارش از مرگ مانی وجود دارد؛ گروهی مرگ او را در زندان میدانند و گروه دیگر از اعدام او خبر میدهند.اما اعدام او معتبرتر است
نظریه مرگ در زندان
گزارش شدهاست که مانی ۲۶ روز در زندان در انتظار فرمان اعدام شاهنشاه ایران بهرام اول، بود و در دوشنبه چهارم ماه آدار مطابق با ۲ مارس ۲۷۴ (چهارم شهریور) یا ۲۶ فوریه ۲۷۷ درگذشت. ورنر زوندرمان در دانشنامهٔ ایرانیکا مینویسد که مانی در زندان جان سپرد و اعدامی در کار نبود. مانی را پاسبانی زنجیر کرده بود و در آخر زنجیر را از گلویش باز کرد.[۶۴] هرچند برخی علت مرگ را تنگتر کردن زنجیرها بر او دانستهاند.[۶۵] رسم متداولی بود که به مانی اجازه داده شود تا نزدیکانش را ملاقات کند. سه بانو از پیروان مانی به نام بنک، دینک و نوشاک در زندان در خدمت او بودند و بعد از آنکه جان سپرد پلکهایش را بستند. مار اوزی روایت کردهاست که استاد را تا کرهٔ آسمانها همراه کرد؛ روان جاودانهٔ او به اقلیم روشنایی صعود کرد.[۶۶] ابتدا مأموران به فوت مانی شک کردند و آزمایشهای پزشکی کردند و آزمونی با آتش ترتیب دادند تا مطمئن شوند که او مردهاست.[۶۷] در زبور مانی شرح این ماجرا خطاب به مانی اینگونه نوشته شدهاست:[۶۸]
« | ترا با آهن بار کردند و دست و پاهای ترا با آهن بستند و زنجیرها روی بدن تو گذاشتند و ترا در حبس انداختند و ۲۶ روز و شب در آهن ماندی و یاران تو پیش تو آمدند و همه را در آغوش گرفتی. | » |
نظریه اعدام
بردارکشیدن مانی نگارگری شاهنامهابن ندیم و بیرونی و اکتاارکلای شرح اعدام مانی را میدهند. مرگ او را با کندن پوست یا بریدن سر وی ذکر میکنند. اطلاعات از دوران آخر زندگی او، فقط محدود به چند روز آخر است.[۶۹] مانی را بهرام اول در حدود ۲۷۳ میلادی دستگیر کرد. بهرام دستور میدهد مانی را بکشند و پوست او را به کاه انباشته کنند و بر یکی از دروازههای شهر گندیشاپور آویزان کنند و همچنین دستور میدهد پیروان او را از ایرانشهر برانند.[۷۰]
مثله کردن و دفن
زاندرمان با رد نظریه اعدام، مثلهکردن پیکر مانی را تأیید میکند و مینویسد که این کار برای آن انجام شد تا مرگ مانی بهصورت اعدام در نظر بیاید.[۷۱] سپس سر از تن او جدا کردند و سر جداشده را به دروازهٔ شهر آویختند. اثیمار یکی از حواریون مانی، کالبد تکهتکه را در خانهاش نگهداری میکرد و سپس باقیماندهٔ جسد را در تیسفون به خاک سپردند.[۷۲][۷۳]
مهارتهای مانی
هنر
نگارگری
مانی هنرمندی با چندین استعداد بود. او نگارگری بود که نوشتههای خود را با تصاویر میآراست.[۷۴] شهرت منحصربهفرد مانی در نقاشی در دوران پس از اسلام نیز به یاد ماند و چیرهدستیاش در مصورسازی، او را با صفت نقاش همراه کردهاست.[۷۵] مانی کتاب مصوری برای تببین و توضیح اعتقادات پیچیدهاش پدیدآورد که ارژنگ نام دارد. نسخهای از این کتاب در خزانهٔ غزنویان برجای مانده بودهاست.[۷۶] به نظر میرسد پردة نویافته مانوی معروف به کیهان نگاره بازنمایی چینی همان ارژنگ باشد.[۷۷]
خط و خوشنویسی
او برای نوشتن زبانهای ایرانی دبیرهای را بهکار برد که به خط مانوی مشهور است. این نوع از کتابت پارسی میانه به لهجهٔ درباری، اقدامی متحولانه و بدیع بود که تحت نظارت مانی انجام شد و سپس برای نوشتن دیگر زبانهای ایرانی تعمیم یافت.[۷۸] این دبیرهٔ نو برای نوشتن زبانهای ایرانی در سدهٔ سوم میلادی از دبیرهٔ پهلوی آن روزگار مناسبتر بوده چرا که از املای تاریخی و هزوارش عاری بودهاست. این دبیره بهصورت عام پذیرفته نشد چراکه پدیدآورندهٔ آن را یک زندیق میپنداشتند.[۷۹]
شعر
برای نمونه در دو سرودهای که اصالت آن منسوب به مانی است چه در پارسی میانه و چه در پارتی، از صور خیال و جلوههای بلاغی پیشرفته به تنوع بهره گرفته شدهاست؛ مانی آرایههای ادبی چون تشبیه، استعاره، مجاز، کنایه، تکرار، مراعات نظیر، حس آمیزی، ایهام و تناسب را بهکار گرفتهاست.[۸۰]
موسیقی
مانی به موسیقی هم میپرداخته و آگوستین مینویسد که او برای موسیقی سرچشمهٔ ایزدی قائل بودهاست.[۸۱]
پزشکی
برپایهٔ نوشتههای کفالایا، داشتن دانش پزشکی و درمانگری، توجه شاپور اول و برادران او مهرشاه و پیروز را جلب کرده بود.[۸۲] مانی در وهلهٔ نخست خود را بهعنوان مردی پزشک و حکیم به شاهان و شاهزادگان ساسانی معرفی و نزدیک میکردهاست. چنانکه خود را پزشکی از بابلزمین میخوانده و در جریان دفاع خویش نزد بهرام، خدمات پزشکی خود را به شاه و خاندانش یادآور میشود.[۸۳] سفرهای مانی به هند و شرق سبب آشنایی او با طب هندی و چینی و بودایی شده بودهاست. مانی و پیروان او برای درمان بیماران از کارد، گیاهان دارویی و اوراد مقدس و موسیقی کلام بهره میبردند. استفاده از موسیقی کلام بیشتر برای بیماریهای روانی بودهاست.[۸۴] مری بویس مینویسد: این پیامبر افزون بر موعظه و تبلیغ به کار پزشکی نیز دست میزده و به درمان بیماران میپرداختهاست.
یکی از بهانههای زندانیشدن و کشتن مانی را مرگ یکی از منسوبان پادشاه انگاشتهاند که بهباور آنها مانی در درمان او کوتاهی نمودهاست. مانی عنوان معالجهٔ مرضی هم داشتهاست.[۸۵]
آیین مانی
مقالهٔ اصلی: آیین مانیعرفان مانوی ریشه در کیش گنوسی دارد و شناخت، خودآگاهی و خرد مهمترین ویژگی کیش مانوی است. جهانشناسی او هر چند با اساطیر درآمیخته بود، اما ساختار پیچیده و ژرفی داشت و متکی به اخترشناسی و دانشهای دیگر بود.[۸۶] در نگره مانوی همان اندازه که روح والاست، تن فاسد، اهریمنی، حقیر و پلشت است.[۸۷]
یکی از بارزترین باورهای مانویان، باور به سمسارا - به معنی تناسخ - است، یعنی روانهایی که هنوز از رده نیوشایان به رده برگزیدگان ارتقاء نیافتهاند، محکومند آنقدر در دنیای مادی از جسمی به جسم دیگر منتقل شوند تا به مرحله برگزیدگی یا بالاتر برسند.[۸۸]
بنیاد این دین بر مخالفت بین نور و ظلمت -و به عبارت دیگر بین خیر و شر- نهاده شدهاست. از این دو عنصر -که همواره در حال ستیزه اند- جهان پدید آمدهاست. در انسان روان نورانی و تن ظلمانی است، و سراسر اخلاق مانوی در اطراف رهایی روان از تن دور میزند.[۸۹]
«مانویت نمایانگر روحانیکردنِ حادِ آیین گنوسی الخزایی است، بهعلاوۀ یک عنصر اصلی دیگر که عبارت از درکی کاملاً نوین از انجیلها و آثار پولس است»[۹۰]آیین مزدک را نیز، عدهای گنوسی دانستهاند. از جمله عقاید گنوسی مزدکیان، مسئله نجات روح از ماده است و اعتقاد به دو اصل روشنی و تاریکی؛ همچنین عقیده به خدای متعالی که در آفرینش و امور جهان دخیل نیست
نوشتههای مانی
مقالهٔ اصلی: ادبیات مانویمانی که در بین پیروان فرقههای گنوسی بابل و به دور از مادر پرورش یافته بود، زبان دینی ایشان یعنی سریانی را کاملاً میدانست. او به دنبال دینآوری، آثار بسیار زیادی را به رشته تحریر درآورد که عمدتاً به زبان سریانی بودند. بعدها این آثار به دیگر زبانهای منطقه نیز ترجمه شد. همچنین مانی یک اثر بنام شاپورگان به زبان فارسی میانه و یک کتاب نقاشی بدون متن و شرح بهنام ارژنگ داشتهاست. آثار مانی به شرح زیر است:
- انجیل زنده
نام فارسی میانه این اثر اونگلیون (ewangelyon) است. در منابع عربی از آن با عنوان انجیل یاد شدهاست. ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه مینویسد که کتاب انجیل دارای بیست و دو فصل است که هر فصلی از آن با یکی از حروف آرامی به ترتیب ابجدی شروع میشود. یعقوبی مورخ اسلامی در این مورد مینویسد که کتاب انجیل «نماز و آنچه برای نجات روح باید انجام داد» نوشته شدهاست.[۹۳]
- گنج زندگان
ابن ندیم از آن بهعنوان «سفرالاحیاء» و بیرونی و یعقوبی آن را «کنزالاحیاء» یاد کردهاند. در متون پارسی میانه مانوی عنوان آن «نیان زندگی» بهمعنی گنج زندگانی است. در این کتاب مانی به توصیف نور و ظلمت و چگونگی پیدایش آنان و جداسازی این دو از یکدیگر پرداختهاست و کارهای پست را به تاریکی و کارهای نیک را به روشنی نسبت میدهد.[۹۴]
- سفر الاسفار یا رسالات
نامههایی از مانی به شخصیتهای گوناگون در دست است که در متون اسلامی و از آن جمله آثار ابن ندیم نیز به آن اشاره شدهاست. اصل این نامهها در متون گوناگون پارسی و عربی و سغدی به جای ماندهاست. متن این نامهها دربرگیرندهٔ مواعظ و اندرز و سخنان حکیمانه از مانی است و بسیار کوتاه و جذاب نوشته شدهاست. ابن ندیم فهرستی از عنوانهای ۷۷ نامهٔ مانی را به رهبران جوامع مانوی در شهرهای گوناگون آوردهاست.[۹۵]
- رازان
ابن ندیم نام این کتاب را سفرالاسرا ثبت کردهاست. از فصول کتاب که ابن ندیم آن را نقل کردهاست برمیآید که دربارهٔ پیامبران پیشین بحث شدهاست. مسعودی از آن با عنوان «سفرالاسفار» یا «سفرالاسرار» یاد کردهاست. بیرونی در کتاب تحقیق ماللهند مطالبی از آن دربارهٔ تناسخ نقل کردهاست و با توجه به اینکه مسعودی نیز از «دیصانیه» در این نوشته یاد کردهاست میتوان نتیجه گرفت که متن کتاب رازها پیرامون اندیشههای دینی پیشینیان بودهاست.[۹۶]
- کتاب کوان
- مزامیر و نیایشها
- دیبان
- شاپورگان
مانی این کتاب را به نام شاپور ساسانی پرداخته و نوشتهاست و در آن مطالب مربوط به مبدأ و معاد را نوشتهاست. از درونمایهٔ کتابهای گوناگون که دربارهٔ کتاب شاپورگان نوشتهاند برمیآید که این کتاب مشتمل بر مطالبی در شرح زندگی مانی، چگونگی نزول وحی بر او، اصول عقاید، تکوین جهانی و سرانجام آن بودهاست. کتاب شاپورگان در سدهٔ سوم به زبان فارسی میانه نوشته شدهاست و از معدود نوشتههای مانی است که به غیر از زبان آرامی نوشته شدهاست.[۹۷]
این بخش — که مری بویس در کتاب بررسی ادبیات مانوی آورده — اینگونه آغاز میشود: «دینی که من گزیدم از دین پیشینیان به ده چیز بهتر و برتر است.»[۹۸] قطعهای مشابه به این را بیرونی از شاپورگان نقل کردهاست. در این نوشته که گویا دستنوشتهٔ خود مانی است، وی ده دلیل بر این ادعا برمیشمارد که دین او از ادیان پیشین برتری دارد.[۹۹]
- ارژنگ
یکی از کتابهای پرآوازهٔ مانی که بهصورت نقاشی بودهاست ارژنگ نام دارد. در زبان پارتی از آن بهعنوان «آردهَنگ» یاد شدهاست و در پارسی «ارتنگ» نیز آمدهاست. این اثر شامل نقاشیهایی بودهاست که بهوسیلهٔ آن، دو جهان روشنی و تاریکی و ساخت جهان کنونی به نمایش درآمده بود. این متن تا سدهٔ پنجم هجری وجود داشتهاست.[۱۰۰]
تصویرهای مانی
نمونهای از تصویر چهرهٔ مانی در نوعی بلورینههای آتشفشانی حکاکیشده یافت میشود که در کتابخانهٔ ملی پاریس موجود است. این بلورینهها مردی با ریش بلند و بدون پوشش سر نشان میدهد که بر آنها به خط سریانی نوشته شد:
یعنی «مانی فرستادهٔ عیسی مسیح». از نمونههای دیگر، تصویرهای دیواری روحانی گمنامی است با لباس رسمی، همراه با روحانیان دیگر در خرچو؛ و یک تصویر احتمالی مانی بر روی سکههای چراکنی که قابلیت شناسایی چندانی ندارد. توصیفی از وضع ظاهری مانی، که شاید چندان غیرتاریخی نباشد در آکتای آرخلای منتشر شدهاست. تصویری که اولدنبورگ از مانی ارائه کرده و بیش از هفتاد سال است که حفظ شده، مانی را آنگونه نشان میدهد که در تورفان مجسم شدهاست. بهاستناد واژهٔ نادر اما صحیح hrstg، در اصالت این سند مطلقاً نباید تردید کرد.[۱۰۱]
نقاش مانی با پادشاه بورامام گور (بهرام) که نقاشی خود را ارائه میدهد. نقاشی سدهٔ شانزدهم توسط علیشیر نوایی، شاکرخیا (تاشکند).مانی در شاهنامه
فردوسی داستان مانی را در ۳۵ بیت شاهنامه آوردهاست. مانی نگارگری است که از چین آمده و در پنجاهمین سال پادشاهی شاپور دوم، پیامبری خود را آشکار، برتری خود را بر دیگر دینآوران جهان اعلام، و از شاه درخواست یاری میکند. فردوسی، مانی را با صفاتی چون چربدست و برمنش (متکبر) یاد میکند[۱۰۲].[منبع بهتری نیاز است]
ز شاهیش بگذشت پنجاه سال | که اندر زمانه نبودش همال | |
بیامد یکی مرد گویا ز چین | که چون او مصوّر نبد بر زمین | |
بدان چربدستی رسیده به کام | یکی برمنشمرد، مانی به نام | |
به صورتگری گفت پیغامبرم | ز دینآوران جهان برترم | |
ز چین نزد شاپور شد بار خواست | به پیغامبری شاه را یار خواست[۱۰۳] |
شاپور سپس با بدگمانی از موبدان میخواهد که سخنان مانی را بشنوند و با او به گفتمان بپردازند.
سخن گفت مرد گشادهزبان | جهاندار شد زآن سخن بدگمان | |
سرش تیره شد، موبدان را بخواند | ز مانی فراوان سخنها براند | |
کزین مرد چینی چیرهزبان | فتادهستم از دین او در گمان | |
بگویید و هم زو سخن بشنوید | مگر خود به گفتار او بگروید | |
بگفتند کین مرد صورتپرست | نه بر مایهٔ موبدانموبدست | |
زَ مانی–سخن بشنو–او را بخوان | چو بیند وُرا کی گشاید زبان[۱۰۴] |
موبد بزرگ در این گفتگو بر مانی چیره میشود و مانی از گفتار وی فرومیماند. شاپور دستور کشتن مانی را میدهد تا پوست او کنده، از کاه پر و پیکرش در شهر آویخته شود.
فرو ماند مانی ز گفتار اوی | بپژمرد شاداببازار اوی | |
ز مانی برآشفت پس شهریار | برو تنگ شد گردش روزگار | |
بفرمود پس تاش برداشتند | به خواری ز درگاه بگذاشتند | |
چنین گفت کین مرد صورتپرست | نگنجدهمی در سرای نشست | |
چو آشوب آرمیده گیتی بدوست | بباید کشیدش سراپای پوست، | |
همان خامش آگنده باید به کاه | بدآن تا نجوید کس این پایگاه! | |
بیاویزنید از در شارستان! | وُگر پیش دیوان و بیمارستان! | |
جهانی برو آفرین خواندند | همی خاک بر کشته افشاندند[۱۰۵] |
تفاوتهای روایات در شاهنامه
نخست آنکه مانی که تباری ایرانی داشت، در شاهنامه از چین آمدهاست. دوم آنکه، دعوی رسالت مانی در عصر شاپور اول بوده نه شاپور دوم. سوم آنکه دستور کشتن مانی در زمان بهرام اول داده میشود.[۱۰۶][۱۰۷]
منابع غیرمانوی
مهمترین منبع دربارهٔ مانویها، رسالههای جدلی است که نویسندگان مسیحی نوشتهاند، مخصوصاً رسالههای تیتوس بُسترایی[یادداشت ۱] و سنت اگوستین[یادداشت ۲] و رسالهٔ موسوم به Acta Archelai و دعاهای استغفار، که به زبانهای یونانی و لاتین نوشته شده و مانویانی را که از دین خود برمیگشتند، مجبور به تلاوت و تکرار آنها میکردند، رساله در فلسفهٔ افلاطونی جدید تألیف اسکندر لوکوپولیسی، دیگر صدوسیوسومین رسالهٔ تبینیه سریانیان تألیف سور انطاکی و کتاب کشیش سریانی موسوم به تئودو برکونائی. مطالب این کتابها و شرح مبسوطی که در الفهرست ابن ندیم مندرج است، تا سدهها تنها منبع عمدهٔ تحقیق دربارهٔ باورهای مانوی پیرامون آغاز آفرینش بودهاست، کتابهای عربی دیگر هم مخصوصاً آثارالباقیه بیرونی حاوی مطالب مهمی است.[۱۰۹]
منابع اسلامی عربی و فارسی نو را سید حسن تقیزاده و شیرازی[کدام؟] در ۱۹۵۶–۵۷ جمعآوری کردند که زوندرمن بهطور خلاصه در کتابش آوردهاست. مهمترین اطلاعات دربارهٔ مانی در گزارشهایی به زبان عربیِ دو دانشپژوه یکی مسلمان و دیگری ایرانی، ابن ندیم و ابوریحان بیرونی داده شدهاست.[۱۱۰]
تحقیقات معاصر
تحقیقات معاصر در زمینه مانویشناسی عبارتند از: تاریخ انتقادی مانی و مانویت اثر دوبروسو؛ دیانت مانوی از بور؛ خلاصهٔ الفهرست که فلوگل با شرح مبسوط و ترجمه آلمانی آن در رساله موسوم به «مانی و تعلیمات و آثارش» منتشر کرد؛ رسالهٔ «مانی و تحقیقات دربارهٔ دیانت او» که کسلر در ۱۸۸۹ نوشت ولی ناتمام ماند؛ کومُن تحقیقی در باب مبدأ آفرینش جهان به اعتقاد مانویه نگاشت و آن را «تحقیق در باب مانویت» نام نهاد. مبنای تحقیق او خلاصهٔ کتاب تئودر برکونائی بود، که ده سال قبل از آن توسط پونیون به چاپ رسیده بود (ضمیمهٔ کتاب «کتیبههای ماندائی جامهای خوابیر Khouabir) در سدهٔ بیستم هیئتهای بزرگ علمی آلمانی و فرانسوی و انگلیسی در ترکستان و چین عده زیادی از قطعات مانوی را به زبانهای پهلوی (لهجهٔ شمالی و جنوب غربی) و سغدی و اویغوری و چینی به دست آوردند که قسمت بزرگی از آنها طبع و نشر شدهاست. مهمترین آثار جدید عبارتند از:
- مولر، بقایای آثار خطی به خط استرانجلو مکشوفه در تورفان، ج ۱ و ۲، گزارش و رساله آکادمی پروس، ۱۹۰۴
- ورقی از یک کتاب سرود مانوی، گزارش آکادمی پروس
- زالمان، مطالعات مانویه از رسالات آکادمی سنپترزبورگ، ۱۹۰۸
- مانیکائیکا (Manichaica) در ۵ جزوه (بولتن آکادمی سنپترزبورگ ۱۹۰۷–۱۹۱۳)
- رسالههایی از آندرهآس تحت عنوان آثار مانوی به زبانهای ایرانی میانه که توسط هنینگ پس از مرگ آندرهآ در ۳ قسمت انتشار یافتهاست (گزارش آکادمی پروس ۱۹۳۲، ۱۹۳۳، ۱۹۳۴)
- هنینگ، یک سرود مانوی دربارهٔ آفرینش
- هنینگ، تولد و پیدایش انسان نخستین مانوی
- هنینگ یک کتاب هنوخ مانوی (گزارش آکادمی پروس، ۱۹۳۴)
- یک کتاب دعا و اعتراف مانوی، رسالههای آکادمی پروس ۱۹۳۶
- فون لوکوک آثار مانوی ترکی خوچو در ۳ جزوه (رسالات آکادمی پروس، ۱۹۱۱، ۱۹۱۹، ۱۹۲۲)
- اشتاین، خواستونیفت ترکی مکتشفه در تون هوانگ (مجله پادشاهی، ۱۹۱۱)
- شاوان و پلیو، یک رساله مانوی مکتشفه در چین (مجله آسیایی، ۱۹۱۱)
- قطعات کوچکتر از آثار مانوی توسط مولر و لوکوک و بانگ W. Bang و پلیو منتشر شدهاست.[۱۱۱]
مانی در آینه نگاه دیگران
آثار زرتشتی
دینکرد به اختلاف میان موبدان و مانی اینگونه اشاره میکند که نظر موبد دربارهٔ دروغ این بود که باید آن را از تن برون افکند. مانی میگفت تن خود دروج است. موبد اعتقاد داشت آنچه یزدان در این جهان به آدمیان دادهاست باید از آن برخوردار شد. مانی معتقد بود که چیز گیتی خواستن گناه است و آنکه به این جهان علاقهمند است بزهکار است. موبد میگفت زن نژاده باید خواست. مانی میگفت زن خواستن برای برگزیدگان و وزیدگان گناه است. البته این دو آیین نمیتوانستند در کنار هم زندگی کنند.[۱۱۲]
آثار مسیحی
دانشنامه کاتولیک ارتباط میان مسیحیت و مانویت را تصنعی و خارجی انگاشته و باورهای مانی را ریشهگرفته از طالعبینی کلدانی و فولکلوری در قالب ثنویت مینامد. ادعای مانی را در فارقلیطبودن متذکر میشود و مینویسد که مانی منکر کل عهد عتیق بود اما عهد جدید را پذیرفته بود. این دانشنامه از نویسندگانی که بر ضد مانی نوشتند آگوستین، افرائم و اسکندر لیکوپولیس یاد میکند.[۱۱۳]
آثار اسلامی
بحارالانوار محمدباقر مجلسی، سخنان جعفر صادق پیشوای ششم مذهب جعفری را دربارهٔ مانی اینگونه میآورد: