2 سال پیش / خواندن دقیقه

شعر در مورد امام حسین (ع) و شهیدان کربلا + اشعار غمگین کربلا و ماه محرم + عکس محرمی

اشعار غم انگیز امام حسین و ماه محرم

ماه محرم ماه اشک و خون است و در این ماه غم عمیقی وجود دارد و با شنیدن نام آن به یاد فاجعه ای که در صحرای کربلا رخ داده است می افتیم. نوشته های توصیفات زیادی در مورد ماه محرم وجود دارد که هر کدام نشان دهنده غم این ماه است. در ادامه هم اشعار غمگین در مورد امام حسین و ماه محرم را می خوانید.

ما دو پیاله ایم که لبریز باده ایم
این دو پیا له را به ملک هم نداده ایم

تا وقت میکنیم حسینیه می رویم
ما سالهاست شیعه ی گریان جاده ایم

با هر سلام صبح به آقای بی کفن
انگار روبروی حرم ایستاده ایم

با رعیتی خانه ی ارباب با وفا
احساس میکنیم که ارباب زاده ایم

شکر خدا که نان شب ما حسین شد
ممنون لطف مادر این خانواده ایم

بال ملا ئک است که ما را میاورد
یعنی سواره ایم اگر چه پیاده ایم

داریم با حسین حسین پیر میشویم
خوشحال از این جوانی از دست داده ایم


شعر در مورد امام حسین (ع) و شهیدان کربلا + اشعار غمگین کربلا و ماه محرم + عکس محرمی

اشعار محرم  و صفر جدید

سینه زنان حسین زمزمه بر پا کنید

ماه محرم شده یاری زهرا کنید

بانی بزم عزا مادر او فاطمه است

آمده قامت کمان خوب تماشا کنید

ذکر حسین جان ما از شهدا مانده است

جامعه را زنده با، ذکر مسیحا کنید

ناز گنه کار را می خرد ارباب ما

امر کند هر که را گم شده پیدا کنید

نوکر هر ساله ایم پای قرار آمدیم

موسم درد دل است عقده ی دل وا کنید

بر اثر معصیت خشک شده اشک من

دیدۀ خشکیده را وصل به دریا کنید

گریه برای شما دار و ندار من است

چشمِ پُر از گریه ای، می شود اعطا کنید

راه نشانم دهید برگ امانم دهید

کاش که با این گدا شبیه حر تا کنید

صحن حسینیه ها گوشه ای از کربلاست

عرش نشینان عشق فخر به موسی کنید

بی کفن کربلا حضرت آقا سلام

اذن عزاداریِ، ما همه امضا کنید

******

از سفرۀ حسین بلندم نکن که من
محتاج آب و دانۀ شب‌های جمعه‌ام

محمد بیابانی

******

ای داغدار اصلیِ این روضه ها بیا

صاحب عزای ماتم كرب و بلا بیا

تنها امید خلق جهان! یابن فاطمه

ای منتهای آرزوی اولیا بیا

بالا گرفته ایم برایت دو دست را

ای مرد مستجابِ قنوت دعا بیا

فهمیده ایم با همه دنیا غریبه ایم

دیگر به جان مادرت ای آشنا بیا

از هیچ كس به جز تو نداریم انتظار

بر دست های توست فقط چشم ما بیا

هفته به هفته می گذرد با خیال تو

پس لا اقل به حرمت خونِ خدا بیا

بیش از هزار سال تو خون گریه كرده ای

ای خون جگر ز غربت زینب بیا بیا

عرضِ ارادتِ كمِ ما را قبول كن

امسال هم محرم ما را قبول كن

******

آیینه شدی تا که خدا در تو درخشید
خورشیدترین حادثه ها در تو درخشید

بر دوست همان روز که با حنجره خون
گفتی تو «بلی» کرب و بلا در تو درخشید

شد کرب و بلا کعبه تو، حجّ تو مقبول
گفتی تو چو لبیّک، بلا در تو درخشید

ای معجزه سرخ، به ایثار تو سوگند
تو خون خدایی، که خدا در تو درخشید
«رضا اسماعیلی»

شعر در مورد امام حسین (ع) و شهیدان کربلا + اشعار غمگین کربلا و ماه محرم + عکس محرمی

شعر های غمگین برای محرم


از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟
یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟

بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام
بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟

اشهد ان لا…شهادت اشهد ان لا …شهید
محشر الله الله است می دانی چرا؟

یک بغل باران الله الصمد آورده ام
نوبهار قل هوالله است می دانی چرا؟

راه عقل ازآن طرف راه جنون از این طرف
راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟

از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست
فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟

از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید
انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟

از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکد
باز اما بهترین ماه است می دانی چرا؟

***

فرمانده عشاق، دل آگاه حسین است
بیراهه مرو! ساده‌ترین راه حسین است

از مردم گمراه جهان راه مجویید
نزدیک‌ترین راه به الله حسین است


شعر در مورد امام حسین (ع) و شهیدان کربلا + اشعار غمگین کربلا و ماه محرم + عکس محرمی

مجموعه اشعار زیبا در مورد ماه محرم و امام حسین

کم کم غروب واقعه از راه می رسید
یک زن میان دشت، سراسیمه می دوید

این خیمه ها نبود که آتش گرفته بود
آتش میان سینه ی او شعله می کشید

راهی نمانده بود برایش به غیر صبر
باید دل از عزیز سفر کرده می برید

مردی که رفت و از سر نی حسّ بودنش
قطره به قطره سرخ و غریبانه می چکید

آن مرد رفت و واقعه را دست زن سپرد
باید حماسه پشت حماسه می آفرید

***


دنیای بی حسین اگر آخر غم است
دنیای با حسین به آخر نمی‌رسد

این شاکلید قصۀ صحرای کربلاست
سر می‌دهد حسین، ولی سر نمی‌رسد

شعر در مورد امام حسین (ع) و شهیدان کربلا + اشعار غمگین کربلا و ماه محرم + عکس محرمی

شعر در مورد امام حسین با مضامین پرمحتوا


گل خوش رنگ و بوی من حسین است

بهشت آرزوی من حسین است

مزن دم پیش من از لاله رویان

که یار لاله روی من حسین است

من آن مداح مست سینه چاکم

که ممدوح نکوی من حسین است

همه در گفتگوی این و آنند

ولیکن گفتگوی من حسین است

سخن بی پرده می گویم زمستی

می و جام و سبوی من حسین است

چو مرغ حق که از حق میزند دم

طنین های و هوی من حسین است

از آن بر تربتش سایم جبین را

که عز و آبروی من حسین است

احد گوئی از آن باشد شعارم

که پیر و نکته گوی من حسین است

***

خط با خون تو آغاز می شود

از آن زمان که تو ایستادی

دین راه افتاد

چون فرو افتادی

حق برخواست

تو شکستی

و راستی درست شد

و از روانه خون تو

بنیان ستم سست شد

ای قتیل

بعد از تو خوبی سرخ است

رد خونت

راهی که راست به خانه خدا می رود

ای باغ بینش

ستم، دشمنی زیباتر از تو ندارد

و مظلوم، یاوری آشناتر از تو

تو کلاس فشرده تاریخی….

«علی موسوی گرمارودی»

 

شعر در مورد امام حسین (ع) و شهیدان کربلا + اشعار غمگین کربلا و ماه محرم + عکس محرمی

شعر در وصف امام حسین (ع)

سوز همیشه ی جگرم باش یا حسین
من سینه می زنم سپرم باش یا حسین
در طول عمر جز تو پناهی نداشتم
مثل گذشته ها پدرم باش یا حسین
هر روز مادرم سر سجاده گفته است
خیلی مراقب پسرم باش یا حسین
ای نام تو بهانه ی شیرین زندگی
شور محرم و صفرم باش یا حسین
پایین پات سر بگذارم تو هم بیا
بالای جسم محتضرم باش یا حسین
جان مرا بگیر حوالی قتلگاه
این گونه اخرین خبرم باش یا حسین
دستم به دامنت نرسید این جهان اگر
باب الحسین منتظرم باش یا حسین
باشد قرار بعدی ما اربعین حرم
مهر قبولی گذرم باش یا حسین
سربازهای لشکر یا زینب توایم
حرز مدافعان حرم باش یا حسین

شعر در مورد امام حسین (ع) و شهیدان کربلا + اشعار غمگین کربلا و ماه محرم + عکس محرمی


اشعار زیبا درباره امام حسین

رنگ عالم شد سیاه

درجهان عاطفه پیراهن غم شد سیاه

تکیه تکیه یاحسین

درغمت پیراهن این شهر کم کم شد سیاه

چونکه بالاتر نداشت

درمیان ماه ها ماه محرم شد سیاه

در مِنا امسال آه

علقمه شد روسپید و روی زمزم شد سیاه

جلد مانند لباس

بر اَمالی و لهوف و بر مُقرّم شد سیاه

پوست درسینه زنی

سرخ شد، شد نیلگون و آخرش هم شد سیاه

بین این رنگین کمان

دل سپید و چشم سرخ و رنگ پرچم شد سیاه

برتن مسلم هم آه

رد تیر و تیغ ها قدر مُسلّم شد سیاه


شعر در مورد امام حسین (ع) و شهیدان کربلا + اشعار غمگین کربلا و ماه محرم + عکس محرمی

مناجات علی اکبر لطیفیان به مناسبت ورود کاروان به کربلا

عمرم گذشت اما بدرد تو نخوردم

شرمنده ام آقا بدرد تو نخوردم

تو فکر من بودى ولیکن من نبودم

اصلا به فکر نوکرى کردن نبودم

من دور بودم تو مرا نزدیک کردى

راه مرا از کربلا نزدیک کردى

گفتى اگر تو بى پناهى من حسینم

حتى اگر غرق گناهى، من حسینم

گفتى بیا پاک از گناهت میکنم من

تو رو به چاهى، رو به راهت میکنم من

گفتى بیا مثل تو خیلى خار دارم

حتى براى مثل تو هم کار دارم

آواره ام، آواره را آواره تر کن

بیچاره ام، بیچاره را بیچاره تر کن

آوارگى در این حسینیه می ارزد

بیچارگى در این حسینیه مى ارزد

هرشب اسیرم میکنى پاى بساطت

دارى تو پیرم میکنى پاى بساطت

من چاى میریزم گناهم را بریزى

یکجا تمام اشتباهم را بریزى

شان نزولت میکند آخر بلندم

سر را تو دادى جاى آن من سربلندم

وقتى گذر کردند خیلی ها ازینجا

رفتند تا معراج تا بالا ازینجا

اینجا گرفته از خدا عیسى دمش را

اینجا خدا بخشید آخر آدمش را

من خام بودم غصه و غم پخته ام کرد

این پخت و پزهاى محرم پخته ام کرد

میبینم اینجا پنج تا نور مقدس

این آشپزخانه ست یا طور مقدس

اینجا همانجایی ست که مولا میاید

زینب میاید، بیشتر زهرا میاید

پخت و پز آقاى بى سر را به من داد

درکارهایش کار مادر را به من داد

من عالمى دارم در اینجا با رقیه

هروقت دستم سوخت گفتم یا رقیه

منت ندارم بر سرت…تو لطف کردى

حالا که هستم نوکرت تو لطف کردى

یک شب غذاى خواهرت را بار کردم

یک شب غذاى دخترت را بار کردم

باید که دست از هرچه غیرکربلا شست

دیگ تو را شستم خدا روح مرا شست

خدمت تجلى ارادتهاى شیعه ست

بالاترین نوع عبادتهاى شیعه ست

ما به ولایت میرسیم از این مودت

ما به مودت میرسیم از راه خدمت

خدمت در این خانه تنها فرصت ماست

گفتند:اینجا پنج روزى نوبت ماست

این پارچه مشکى-فداى روى ماهش-

دارد سفیدم میکند رنگ سیاهش

از سوخته دلها نگیر آقا غمت را

یک وقت از دستم نگیرى پرچمت را

بگذار یک گوشه به پاى تو بمیرم

کنج حسینیه براى تو بمیرم

منکه به غیر از لطف تو یارى ندارم

منکه به غیر از کار تو کارى ندارم

آنقدر بین دسته هایت ایستادم

نذر على اصغر تو آب دادم

اى کاش بین ایستادن ها بمیرم

آخر میان آب دادن ها بمیرم

خوب است نوکر آخرش بى سر بمیرد

خوب است بین نوکرى نوکر بمیرد

خوب است ما هم گوشه اى عطشان بیفتیم

در زیر پاى این و آن عریان بیفتیم

خدمت به این بى رنگ و رو هم رنگ و رو داد

این کفش ها را جفت کردن آبرو داد

درهرکجا که نام پیراهن میاید

زهرا میاید پیش ما حتما میاید

من دست بر سینه دم در مینشینم

در مجلس فرزند مادر را ببینم

من مینشینم کار و بارم پا بگیرد

شاید به من هم چادر زهرا بگیرد

شعر در مورد امام حسین (ع) و شهیدان کربلا + اشعار غمگین کربلا و ماه محرم + عکس محرمی


شعر سید محمد سادات اخوی به مناسبت محرم 1400

تکریمِ تماشای تو، لازم شده بر «حور»
…‌ای در نظر اهل زمین، قدر تو مستور!

پای دل عالم به حریم تو، گرفتار…
دل‌ها به تمنّای عَلَم‌های تو‌مأمور

از داغ لب خشک تو، محزون شده عالَم…
در محفل سوگت، دل غمگین شده مسرور

صیاد دل عالمی و رسم، همین است:
افتند غزالان به تمنای «تو»، در تور

«بین‌الحَرَمین» تو، مسیر دل و چشم است…
فرقی نکند «زائر نزدیک» تو… با دور

در محضر تو، هدیهٔ ما، قطرهٔ اشک است
این است همان مختصر و اندک مقدور

«زخم» است دلم از اثر نقد عزایت…
زخمی که محرم‌به‌محرم، شده ناسور

وصف سخن و جلوهٔ یک عمر حضورت…
دایم شده بازیچهٔ دل‌های کر و کور

موسای سخن، بسته لب از پرسش و پاسخ
اوقات تَکَلُّم شده وقف «تو» در این طور‌ای کاش که بی «معرفت سوگ» نمانم…
تا آن که نماند هدف پاک تو، محصور

شایستهٔ شأنت، سخن پست نباشد….
اما کَرَمت، جور کند شیوهٔ ناجور

درگاه سلیمانی تو، تکیهٔ سوگ است
از لطف تو دارد سِمَت خادمی‌ات، مور

شک نیست اگر خادم درگاه تو باشم…
مانند غبارم که بپاخاسته در نور

زنجیرزنی… سینه‌زنی… تعزیه‌خوانی…
«عرض ادب» ماست به آن «سینهٔ مَکسور»

در تکیه و… در خانه و… در کوچه و… بازار…
هرگز نرود از نظر… آن حَنجر مَنحور

آن‌سو، تو و عشاق زلالی که شهید ند
این‌سو، منم و غفلتِ تکراریِ منفور‌ای کاش تنم رایحهٔ عشق بگیرد…
آن لحظه که با «سِدر» بیامیزد و «کافور»‌ای کاش شود کهنه‌حصیری کفن من….
اما دم آخر شود از مِهر تو مَمهور



شعر در مورد امام حسین (ع) و شهیدان کربلا + اشعار غمگین کربلا و ماه محرم + عکس محرمی

غزل شهریار به مناسبت عزاداری سالار شهیدان (ع)

شیعیان! دیگر هواى نینوا دارد حسین
روى دل با کاروان کربلا دارد حسین‏


از حریم کعبۀ جدّش به اشکى شُست دست
مروه پشت سر نهاد، امّا صفا دارد حسین‏

مى‌‏برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم
بیش از این‏‌ها حرمت کوى منا دارد حسین…

او وفاى عهد را با سر کند سودا ولى
خون به دل از کوفیان بی‌وفا دارد حسین‏…

آب را با دشمنان تشنه قسمت مى‌‏کند
عزّت و آزادگى بین تا کجا دارد حسین‏…

دست آخر کز همه بیگانه شد، دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهى آشنا دارد حسین‏

شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جاى نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین‏

اشک خونین، گو بیا بنشین به چشم «شهریار»
کاندرین گوشه عزایى بى‏‌ریا دارد حسین

شعر محمد سهرابی به مناسبت ماه محرم


گیرم که رد کنی دل ما را خدا که هست
باشد محل نده قسم مرتضی که هست
وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست
چادر نماز حضرت خیر النسا که هست


یک گوشه می‌نشینم و حرفی نمی‌زنم
بیرون مکن مرا تو از این خانه، جا که هست

از دردِ گریه تکیه نده سر به نیزه‌ات
زینب نمرده شانه دارالشفا که هست

قربانیان خواهر خود را قبول کن
گیرم که نیست اکبر، تو طفل ما که هست

گفتی که زن جهاد ندارد برو برو
لفظ «برو» چه داشت برادر؟ «بیا» که هست

خون را بیا به دست دو قربانی‌ام بکش
تو خون مکش به دست عزیزم حنا که هست

گفتی مجال خدمتشان بعد از این دهم
از سر مرا تو باز مکن کربلا که هست

گفتی که بی تو سر نکنم خوب! نمی‌کنم
بعد از تو راه کوفه و شام بلا که هست

شعر سید حمید رضا برقعی به مناسبت  ماه محرم


قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش
یک دم سپر شوند برای برادرش

خون عقاب در جگر شیرشان پر است
از نسل جعفرند و علی این دو لشکرش

این دو ز. کودکی فقط آیینه دیده‌اند
آیینه‌ای که آه نسازد مکدرش

واحیرتا که این دو جوانان زینب‌اند
یا ایستاده تیر دو سر در برابرش؟

با جان و دل دو پاره جگر وقف می‌کند
یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش

یک دست، گرم اشک گرفتن ز. چشم‌هاش
مشغول عطر و شانه زدن دست دیگرش.

چون تکیه گاه اهل حرم بود و کوه صبر
چشمش گدازه ریخت، ولی زیر معجرش

زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت
تا که خدا نکرده مبادا برادرش…

***

زینب همان شکوه که ناموس غیرت است
زینب که در مدینه قرق بود معبرش

زینب همان که فاطمه از هر نظر شده است
از بس که رفته این همه این زن به مادرش

زینب همان که زینت بابای خویش بود
در کربلا شدند پسرهاش زیورش


شعر غلامرضا سازگار به مناسبت ماه محرم

دو خورشید جهان آرا، دو قرص ماه، دو اختر
دو آزاده، دو دلداده، دو رزمنده، دو هم سنگر

دو شایسته، دو وارسته، دو دردانه، دو ریحانه
دو نور دیده در دیده، دو روح روح در پیکر

دو یاس ارغوانی نه، بگو دو آیة قرآن
دو یوسف نه، دو اسماعیل از یک قهرمان هاجر

کشیده شانه بر مو، شسته صورت از گلاب اشک
گرفته، چون دو قرآن دخت زهرا هر دو را در بر

به سر شور و به رخ اشک و به کف تیغ و به دل آتش
به سیرت، سیرتِ قاسم، به صورت، صورتِ اکبر

منای کربلا گردیده محو این دو قربانی
نوای نینوا از نایشان بر گنبد اخضر

گرفته دستشان را برده با خود زینب کبری
که قربانی کند در مقدم ثار الله اکبر

بگفت‌ای جان جان، جان دو فرزندم به قربانت
تو ابراهیمی و اینان دو اسماعیل‌ای سرور!

دو اسماعیل نه، دو ذبح کوچک، نه دو قربانی
قبول درگهت کن منتی بگذار بر خواهر

اگر اذنم دهی اینک به دست خود بگردانم
دو فرزند عزیز خویش را دور علی اصغر

امید زینب است‌ای آفتاب دامن زهرا
که افتد این دو قرص ماه را بر خاک راهت سر

سفارش کرده عبدالله جعفر بر من‌ای مولا
که این دو شاخة گل را کنم در مقدمت پرپر

به اذن یوسف زهرا دو ماه زینب کبری
درخشیدند در میدان چو خورشید فلک گستر

فلک در آتش غیرت، ملک در وادی حیرت
که رو آورده در میدان دو حیدر یا دو پیغمبر!

یکی می‌گفت: دو خورشید از گردون شده نازل
یکی گفتا دو مه تابیده یا دو آسمان اختر

ندا دادند ما دو شیرزاده ایم زینب را
که باشد جدة ما فاطمه صدیقة اطهر

پیمبر جد و زهرا جده و مادر بود زینب
حسین بن علی خال و پدر عبدالله جعفر

خروشیدند همچون شیر با شمشیر یک لحظه
دو حیدر حمله ور گشتند بر دریایی از لشکر

تو گفتی در احد تابیده دو بدر جهان آرا
و یا دو حیدر کرار رو آورده در خیبر

ز. آب تیغ هر یک آتشی می‌ریخت در میدان
که گفتی شعلة خشم خدا پیچیده در محشر

چو آتش بر فلک فریاد می‌رفت از دل دشمن
چو باران بر زمین می‌ریخت دست و پا و چشم و سر

ز. هم پاشیده، چون پیراهن از هم هر دو اعضاشان
ز. بس بر جسم شان بنشست زخم نیزه و خنجر

به خاک افتاد جسم پاکشان، چون آیة قرآن
دریغا ماند زیر دست و پا دو سورة کوثر

چو بشنید از حرم فریادشان را یوسف زهرا
به سرعت آمد و بگرفت همچون جانشان در بر

دریغا دو همای عشق در آغوش ثارالله
همای روحشان از موج خون در آسمان زد پر

چو دید از قتلگه آرند آن دو سرو خونین را
درون خیمه زینب گشت پنهان با دو چشم‌تر

نهان شد در حرم کو را نبیند یوسف زهرا
مبادا چشم حق گردد خجل ز. آن مهربان مادر

بیا لیلا تماشا کن مقام و صبر زینب را
که در یک لحظه داده در ره دین دو علی اکبر

به ثارالله و صبر زینب و خون دو فرزندش
سلام “میثم” و خلق خدا و خالق داور


شعر در مورد امام حسین (ع) و شهیدان کربلا + اشعار غمگین کربلا و ماه محرم + عکس محرمی

شعر محسن عرب خالقی به مناسبت ماه محرم

بازدلشوره‌ای افتاده به جانم چه کنم
تندترمیزند آخرضربانم چه کنمپسرم رفته و چندیست از او بی خبرم
باز هم بی خبری برده امانم چه کنم


آه یا راد یوسف پسرم برگردد
نگرانم نگرانم نگرانم چه کنم

همه ترسم از این است صدایم بزند
دیر خود رابه کنارش برسانم چه کنم

گرگهادور وبر یوسف من ریخته اند
پدری پیرم وافتاده جوانم چه کنم

به زمین خورده انار من وصد دانه شده
جمع باید کنم او راو ندانم چه کنم

جگرسوخته ام را زحرم پوشاندم
مانده ام زار که باقد کمانم چه کنم



شعر سید حمید رضا برقعی به مناسبت ماه محرم

پدر آرامش دنیا، پدر فرزند أعطینا
پدر خون خدا اما، پسر مجنون پسر لیلا

به کم قانع نبود اکبر، لبالب گشت از دلبر
به یکدیگر رسید آخر، لب رود و لب دریا

پسر دور از پدر می‌شد، مهیّای خطر می‌شد
پدر هی پیرتر می‌شد، پسر می‌بُرد دل‌ها را

در این آشوب طوفانی، مسلمانان مسلمانی
مبادا اینکه قرآنی بیفتد زیر دست و پا

پسر زخمی، پدر افتاد، پسر در خون، پدر جان داد
پسر ناله، پدر فریاد، میان هلهله، غوغا

پسر از زخم آکنده، پسر هر سو پراکنده
پدر، چون مرغ پرکنده، از این صحرا به آن صحرا

که دیده این‌چنین گیسو چنین زخمی شود پهلو؟
و خاک‌آلوده‌تر از او به غیر از چادر زهرا

شعر امام حسین برقعی

نوشتم اول خط بسمه‌ تعالی سر
بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر

فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد
که بندۀ‌ تو نخواهد گذاشت هرجا سر

قسم به معنی «لا یمکن الفرار از عشق»
که پر شده است جهان از حسین سرتاسر

نگاه کن به زمین! ما رایت الا تن
به آسمان بنگر! ما رایت الا سر

سری که گفت من از اشتیاق لبریزم
به سرسرای خداوند می‌روم با سر

هرآنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم
مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر

همان سری که یَُحّب الجمال محوش بود
جمیل بود جمیلا بدن جمیلا سر

سری که با خودش آورد بهترین‌ها را
که یک به یک همه بودند سروران را سر

زهیر گفت حسینا! بخواه از ما جان
حبیب گفت حبیبا! بگیر از ما سر

سپس به معرکه عابس «اجننی» گویان
درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر

بنازم ام وهب را به پارۀ تن گفت:
برو به معرکه با سر ولی میا با سر

خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید
گذاشت لحظۀ آخر به پای مولا سر

در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد
همان سری است که برده برای لیلا سر

سری که احمد و محمود بود سر تا پا
همان سری که خداوند بود پا تا سر

پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد
پر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر

امام غرق به خون بود و زیر لب می‌گفت:
به پیشگاه تو آورده‌ام خدایا سر

میان خاک کلام خدا مقطعه شد
میان خاک الف لام میم طاها سر

حروف اطهر قرآن و نعل تازۀ اسب
چه خوب شد که نبوده است بر بدن‌ها سر

تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود
به هر که هرچه دلش خواست داد، حتی سر

نبرد تن به تن آفتاب و پیکر او
ادامه داشت ادامه سه روز …اما سر –

جدا شده است و سر از نیزه‌ها درآورده است
جدا شده است و نیفتاده است از پا سر

صدای آیۀ کهف الرقیم می‌آید
بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر

بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام
که آفتاب درآورد از کلیسا سر

چه قدر زخم که با یک نسیم وا می‌شد
نسیم آمد و بر نیزه شد شکوفا سر

عقیله غصه و درد و گلایه را به که گفت
به چوب، چوب‌ محمل؛ نه با زبان، با سر

دلم هوای حرم کرده است می‌دانی
دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر


شاید از نوشته‌های زیر خوشتان بیاید
نظر خود را درباره این پست بنویسید ...

منوی سریع