از شروران جایزهبگیر تا قهرمان فراری از مرگ
انیمیشن «Puss in Boots: The Last Wish» اثری سرگرمکننده است که لذت بصری خالص را به مخاطبش هدیه میدهد؛ اما به شدت معلوم است که وسترنهای اسپاگتی الهامبخش قوی برای گربه چکمهپوش هستند. از شروران خاکستری و جایزهبگیر تا خود قهرمان داستان بوی آثار سرجیو لئونه را میدهند. اما علت چیست؟!
با نگاهی به ساختار داستانی و لحن انیمیشن «گربه چکمهپوش: آخرین آرزو» به سادگی میتوان آگاه شد که وسترنهای اسپاگتی سرجیو لئونه نقش بزرگی در آخرین آرزو بازی میکنند. این را میتوان از وجود شخصیتهای تماشایی درون فیلم یافت که سازندگان این شروران و شخصیتهای خاکستری فراوان را به مخلوقهای تماشایی در دل داستان بدل میکنند. این ماجرا در هیچ کجا به اندازه بزرگترین دشمن گربه چکمهپوش صادق نیست؛ چرا که خود مرگ که شکل گرگ بد بزرگ را به تن دارد، به نظر از بنیان فیلمهای وسترن سرجیو لئونه بیرون آمده است. او حضور خودش را با یک «سوت گرگی» مناسب و دلهرهآور به قهرمان و مخاطبان معرفی میکند که این شیوه معرفی شخصیت به روشنی فیلمهای لئونه و مناظر غبارآلود وسترنهای پر تنش این فیلمساز را تداعی میکند.
در واقع از جنس شخصیتها و سیاهی شکل گرفته در دل داستان غمانگیز گربه، میتوان دریافت وسترنهای اسپاگتی الهامبخش قوی برای گربه چکمهپوش هستند. شاید برای شما جالب باشد بدانید «پوس این بوتس» در ریشه داستانی خود در اصل یک ساخته ایتالیایی بود. اما فیلمهای شرک او را دوباره بهعنوان یک شمشیرباز اسپانیایی تجسم کردند و بهطور فعال از بازی ستاره مشهور آنتونیو باندراس و شخصیت زورو برای پرداخت بهتر او استفاده کردند. خود این داستان تبدیل شخصیت از ایتالیایی به نسخهای ماجراجو از دل افسانههای اسپانیا یک شباهت عجیب و غریب برای سینمای لئونه ایجاد میکند: یک فیلمساز ایتالیایی که اغلب فیلمبرداری آثارش را در اسپانیا انجام میداد. (صحرای تابرناس و دیگر مکانهای اسپانیایی جایگاه مناسبی برای نمایش جنوب غربی آمریکا ایجاد کردند.)
اما هر دو فیلم اصلی «گربه چکمهپوش» و «آخرین آرزو» با ماجراجوییهای گربه در میان مناظر بیابانی و شهرهای تنها با رنگهای سفید روشن رخ میدهند. این ماجرا نیز برداشتی مستقیم از فضای آثار وسترن اسپاگتی است. با این تفاسیر بقیه فیلم نیز به درستی از فرمولی مشابه آثار وسترن پیروی میکند. اگرچه لحن این اثر به شدت برای خنده مخاطب طراحی و اجرا شده، اما در آخرین آرزو به سبک آثار وسترن لئونه تعداد کمی قهرمان واقعی وجود دارد. دشمنان گربه از جمله جک هورنر بزرگ و خانواده جنایتکار گلدیلاکز، همگی جنایتکاران خود خدمت و جایزهبگیر هستند. آنها به جز قانون خود از هیچ قانونی پیروی نمیکنند و بر سر منابعی که همه حق استفاده از آنها را دارند، در تضاد قرار میگیرند.
باید توجه داشت فیلمهای لئونه چنین شخصیتهای اخلاقی مشکوکی را به کمال رساند و اغلب آنها را به شیوهای بسیار شبیه به آخرین آرزو در برابر یکدیگر قرار داد. خود گربه نیز مانند قهرمان بدون نام آثار وسترن اسپاگتی در قلب و هسته مرکزی خود همیشه یک مزدور بوده است (به هر حال او یک گربه است) و مانند قهرمانان لئونه، او بیشتر به فکر زنده ماندن است تا انجام کار درست.
اما در میان تمام نشانههای ساختاری و روایی «آخرین آرزو» به سینمای وسترن سرجیو لئونه یک چیز بیشتر از بقیه اجزا خودنمایی میکند؛ و آن شخصیت شرور گرگ است. گرگی پوشیده از کت سیاه، مسلح به دو داس و نگاهی خونین، آنتاگونیستی که مستقیماً از یک فیلم وسترن اسلشر گرفته شده است. او مانند دیگر شرورهای سینمای وسترن در هالهای از رمز و راز قرار دارد و عزم و تصویر او نشان میدهد که ما با یک نیروی ماوراء طبیعی و نابود نشدنی روبرو هستیم. داستان تقابل گرگ و گربه چکمهپوش با موضوع قابل لمس مرگ گسترش مییابد. در واقع گرگ کسی است که از گربه سخنگو به خاطر تلف کردن بیهوده هشت مورد از 9 زندگی خود کینه دارد.
گرگ به شکل مداوم با نزدیک شدن به گربه او را با زدن یک سوت وحشتآفرین تهدید میکند و گربه چکمهپوش به زودی متوجه میشود که هیچ دفاعی در برابر وحشی گری گرگ ندارد. در این میان نوای شنیداری این سوت نه تنها به دلیل بازی با کلمات بلکه با پیوند دادن شخصیت به اساطیر لئونه به بخش کلیدی شخصیت گرگ تبدیل میشود. موسیقی نقش بزرگی در فیلمهای لئونه ایفا میکند، از موسیقیهای معروف انیو موریکونه گرفته تا نحوه تعامل شخصیتها با موسیقی درون داستان. این شامل فیلمهایی مانند سهگانه دلار و به خصوص فیلم «For a Few Dollars More» میشود؛ جایی که شرور از یک کرونومتر موزیکال برای اعلام قتل خود استفاده میکند.
اما معروفتر از آن، این است که شخصیت چارلز برانسون در «فیلم روزی روزگاری در غرب» سازدهنی هارمونیکا مینوازد، آن هم اغلب درست قبل از اینکه به کسی شلیک کند. به طور کلی خود سرجیو لئونه این مفهوم را از فبلم «M» ساخته فریتز لانگ آلمانی وام گرفت که در آن قاتل سریالی پیتر لور قبل از ضربه زدن آهنگی را با سوت میزند. اکنون با گذشت زمان، این به بخشی جدایی ناپذیر از آنچه که وسترنهای او را منحصر به فرد میکند تبدیل شده است.
با این تفاسیر سوت زدن گرگ در انیمیشن «گربه چکمهپوش: آخرین آرزو» هویت او را به شخصیتهای افسانهای آثار وسترن اسپاگتی نزدیک میکند؛ و از اساس این سوت به ابزاری برای پرداخت بهتر این شخصیت بدل میشود. اما این فیلم فراتر از فیلمنامه و شخصیتپردازی جالب خودش یک اثر بصری زیباست. «گربه چکمه پوش: آخرین آرزو» اثری است که از نظر بصری تماشایی و از لحاظ روایی مبتکرانه است. در چند سکانس پر جنب و جوش، نرخ فریم کاهش مییابد و این تکنیکی است که حرکت، ریتم و صحنه سازی درگیریها را به شکلی مناسب تقویت میکند.
گربه چکمه پوش: آخرین آرزو، در بیشتر موارد، فیلمی روشن و رنگارنگ با مضامین پیچیده و شگفت انگیزی درباره از دست دادن و مرگ است. تضاد با تمام این درون گرایی واقعی در مورد ترس و پذیرش مرگ، یک حس شوخ طبعی تیره است، که منجر به این میشود که یک فیلم انیمیشن دارای تعداد کشتههای زیادی باشد؛ که این نیز برآمده از همان آثار وسترن اسپاگتی است.
در نتیجه باید بگویم به طور غیرمنتظرهای، «گربه چکمه پوش: آخرین آرزو» همه سنین را سرگرم میکند و پیامی درباره زندگی دارد که به نظر میرسد فقط مخاطبان بالغ آن را درک میکنند. از نظر عمق مضمونی، آخرین آرزو نسبت به فیلم اول پیشرفت چشمگیری داشته، البته امروز استاندارد فیلمهای انیمیشن در حال حاضر بالاست. اما برای مضمون، فیلم انیمیشن محبوبی از این نوع نادر است. چندین فیلم به یاد دارید که تم تاریک/مرگ را به یاد شما میآورند، به داستان اسباب بازی 4، کوکو، روح و اخیراً نسخه دل تورو از پینوکیو توجه کنید.
این انیمیشنها به دلیل تجسم صحنههایی که فیلمهای لایو اکشن نمیتوانند به آنها دست یابند، جنبه متفاوتی از پوچی، ابعاد و کاوش را ارائه میدهند. به همین دلیل است که The Last Wish نامزد جایزه گلدن گلوب برای بهترین انیمیشن و اگر صادق باشیم شانس جدی برای کسب اسکار است.